تصنیف یبات ترک با صدای غلامحسین بنان
تا کی تو مرا تنها می خواهی
آشفته در این دنیا می خواهی
گفتم که تو را تنها می خواهم
دیدم که مرا تنها می خواهی
چون در نظرم بگذشته آید
یاد رخ تو جانم فرساید
آن شب که در آن بزم شبانه
من بودم و تو شمع و پروانه
پیمان وفا بستیم و گفتی
کو شاهد ما گفتم پیمانه
دارم به نظر آن روز و شب ها
کز شادی دل در باغ و صحرا
تو دلبر و من دلداده بودم
در پای تو سر بنهاده بودم
گاهی به برِ گل ها بنشستی
خوشتر ز بهار آنجا بنشستی
چیدی ز چمن گل دانه دانه
بر سر بزدی گل را چون شانه
خواندی بر من ز عاشقی ترانه
گفتم بر تو ز دلبری فسانه
بی من تو گهی تنها بنشستی
رفتی و گره بر سبزه بستی
بودی به صفا ای نوگلِ من
چون سبزه و گل در باغ هستی
عهد تو و من ای رهزن دل
کز من نشوی هرگز تو غافل
بردی تو کنون عهد خود از یاد
من ماندم و غم امّا چه حاصل
تا کی تو مرا تنها می خواهی
آشفته در این دنیا می خواهی
گفتم که تو را تنها می خواهم
دیدم که مرا تنها می خواهی
چون در نظرم بگذشته آید
یاد رخ تو جانم فرساید
آن شب که در آن بزم شبانه
من بودم و تو شمع و پروانه
پیمان وفا بستیم و گفتی
کو شاهد ما گفتم پیمانه
دارم به نظر آن روز و شب ها
کز شادی دل در باغ و صحرا
تو دلبر و من دلداده بودم
در پای تو سر بنهاده بودم
گاهی به برِ گل ها بنشستی
خوشتر ز بهار آنجا بنشستی
چیدی ز چمن گل دانه دانه
بر سر بزدی گل را چون شانه
خواندی بر من ز عاشقی ترانه
گفتم بر تو ز دلبری فسانه
بی من تو گهی تنها بنشستی
رفتی و گره بر سبزه بستی
بودی به صفا ای نوگلِ من
چون سبزه و گل در باغ هستی
عهد تو و من ای رهزن دل
کز من نشوی هرگز تو غافل
بردی تو کنون عهد خود از یاد
من ماندم و غم امّا چه حاصل
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان