تصنیف افشاری ساخته عبدالحسین برازنده
در گلستان از طبیعت
بین چه سان گشته عیان اسرار پنهان
پر شد از سبزه و گل دامان بستان
شد عیان گل به گلستان دور غم شد به پایان
شورش مرغان شد ز گردون به کیوان
رخ تو و رخ گل هر دو با هم،
دل من و دل تو کرده خرم
با عشق تو یکسره می سوزم،
با هجر تو یکدله می سازم
پرده ز رویت باز کن، مهر و وفا آغاز کن،
جان من آخر کن رحمی
خیز به بستان ای گل خندان جامه ی گلگون پوش
باده ی گلگون رغم رقیب و گنبد گردون نوش
رو به چمن کن دیده بینش باز از هم
منظره گل بنگر و دل کن شاد و خرم
چند به ذلت در دوران ، سوزم و سازم با هجران
ز آتش عشقت سوخت همه سر و سامانم،
دل و ره و ایمانم
دل تو تا کی در ره جهل و پستی،
سر تو تا کی خالی از شور مستی
فصل بهار از آب چو آتش خیز به مینا کن
مرغ چمن از نغمه دلکش واله و شیدا کن
در گلستان از طبیعت
بین چه سان گشته عیان اسرار پنهان
پر شد از سبزه و گل دامان بستان
شد عیان گل به گلستان دور غم شد به پایان
شورش مرغان شد ز گردون به کیوان
رخ تو و رخ گل هر دو با هم،
دل من و دل تو کرده خرم
با عشق تو یکسره می سوزم،
با هجر تو یکدله می سازم
پرده ز رویت باز کن، مهر و وفا آغاز کن،
جان من آخر کن رحمی
خیز به بستان ای گل خندان جامه ی گلگون پوش
باده ی گلگون رغم رقیب و گنبد گردون نوش
رو به چمن کن دیده بینش باز از هم
منظره گل بنگر و دل کن شاد و خرم
چند به ذلت در دوران ، سوزم و سازم با هجران
ز آتش عشقت سوخت همه سر و سامانم،
دل و ره و ایمانم
دل تو تا کی در ره جهل و پستی،
سر تو تا کی خالی از شور مستی
فصل بهار از آب چو آتش خیز به مینا کن
مرغ چمن از نغمه دلکش واله و شیدا کن
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:14
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان