آواز در فضای موسیقی دستگاهی
الهی به مستان میخانه ات
به عقل آفرینان دیوانه ات
الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده ی مردمند
الهی به نور دل صبح خیزان
عشق ز شادی به انده گریزان عشق
الهی به رندان سرمست آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راه دل
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هرجا شدم سر به سنگ آمدم
پریشان دماغیم ساقی کجاست
شرابی ز شب مانده باقی کجاست
تو در حلقه ی می پرستان درآ
تو در حلقه ی می پرستان در آ
که چیزی نبینی به غیر خدا
بگویم که از خود فنا چون شوی
ز یک قطره زین باده مجنون شوی
جمال محالی که حاشا کنی
ببندی دو چشم و تماشا کنی
نیاری تو چون تاب دیدار او
ز دیدار رو کن به دیوار او
قمر دردنوش است از جام ما
سحر خوشه چین است از شام ما
شب آلودگی روز شرمندگی
معاذالله از این چنین زندگی
الهی از این دین به دنیا فروشان مباش
به جز بنده باده نوشان مباش
برون ها سفید و درون ها سیاه
فغان از چنین زندگی آه آه
الهی گدایی کن و پادشاهی ببین
رها کن خودی و خدایی ببین
بینداز این جسم و جان شو همه
جسد چیست روح و روان شو همه
به میخانه ی وحدتم راه ده
دل زنده و قلب آگاه ده
الهی به مستان میخانه ات
به عقل آفرینان دیوانه ات
الهی به آنان که در تو گمند
نهان از دل و دیده ی مردمند
الهی به نور دل صبح خیزان
عشق ز شادی به انده گریزان عشق
الهی به رندان سرمست آگاه دل
که هرگز نرفتند جز راه دل
که از کثرت خلق تنگ آمدم
به هرجا شدم سر به سنگ آمدم
پریشان دماغیم ساقی کجاست
شرابی ز شب مانده باقی کجاست
تو در حلقه ی می پرستان درآ
تو در حلقه ی می پرستان در آ
که چیزی نبینی به غیر خدا
بگویم که از خود فنا چون شوی
ز یک قطره زین باده مجنون شوی
جمال محالی که حاشا کنی
ببندی دو چشم و تماشا کنی
نیاری تو چون تاب دیدار او
ز دیدار رو کن به دیوار او
قمر دردنوش است از جام ما
سحر خوشه چین است از شام ما
شب آلودگی روز شرمندگی
معاذالله از این چنین زندگی
الهی از این دین به دنیا فروشان مباش
به جز بنده باده نوشان مباش
برون ها سفید و درون ها سیاه
فغان از چنین زندگی آه آه
الهی گدایی کن و پادشاهی ببین
رها کن خودی و خدایی ببین
بینداز این جسم و جان شو همه
جسد چیست روح و روان شو همه
به میخانه ی وحدتم راه ده
دل زنده و قلب آگاه ده
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه