تصنیف شور
خزانم از ره رسید که خشک و زردم کند
تو می روی تا آتش بگیرد باغ وجودم
از آه جان سوز من
بدون یادت شبی نمی نشیند دلم
که در کنارت هر لحظه شادم ای در نگاهت
عشق خزان سوز من
بی تو با این خزان ماندم و بی تابی ها
هر شب از غصه، از شکوه، ز بی خوابی ها
آه از این همه بی ابری
آه ازین غم و بی صبری
با خیال تو تنها ماندم
بی بهار تو دلسردم
همچون شاخه های زردم
رسته ای و من رسوا ماندم
آه سردی در این شبها
بغض مرا می شکست
اشک گرمی با یاد تو
بر گونه ام می نشست
خانه کن در دلم، مست و پریشانم کن
خشک و پژمرده ام غرق بهارانم کن
با خیال تو پر شورم
گرچه از نگاهت دورم
در دل من آوازی سر کن
زنده ام من از امیدم
بی قرارم از تردیدم
عاشقانه ام را باورکن
بی تو در این دلتنگی ها
پایان کارم تویی
با تو شادم دراین دنیا
فصل بهارم تویی
خزانم از ره رسید که خشک و زردم کند
تو می روی تا آتش بگیرد باغ وجودم
از آه جان سوز من
بدون یادت شبی نمی نشیند دلم
که در کنارت هر لحظه شادم ای در نگاهت
عشق خزان سوز من
بی تو با این خزان ماندم و بی تابی ها
هر شب از غصه، از شکوه، ز بی خوابی ها
آه از این همه بی ابری
آه ازین غم و بی صبری
با خیال تو تنها ماندم
بی بهار تو دلسردم
همچون شاخه های زردم
رسته ای و من رسوا ماندم
آه سردی در این شبها
بغض مرا می شکست
اشک گرمی با یاد تو
بر گونه ام می نشست
خانه کن در دلم، مست و پریشانم کن
خشک و پژمرده ام غرق بهارانم کن
با خیال تو پر شورم
گرچه از نگاهت دورم
در دل من آوازی سر کن
زنده ام من از امیدم
بی قرارم از تردیدم
عاشقانه ام را باورکن
بی تو در این دلتنگی ها
پایان کارم تویی
با تو شادم دراین دنیا
فصل بهارم تویی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه