تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
گفتی بسوز و دم مزن آتش در این عالم مزن
دیگر از داغ دل ناله مکن لاله دل پر از ژاله مکن
نشسته اگر در کویت اوج غم در کمین من
دل از عشق تو نتوانم برگیرم نازنین من
به یک خنده ای گل چاره کن دلتنگی های مرا
دیوانه تر از این مکن جان شیدای مرا
چو ماه نو جلوه کن در شام تار من
که از تو روشن شود چشم بیدار من
گرچه از بار غم خسته ام از شکایت ولی دم فرو بسته ام
تو هم چنین خواهی ز دردم آگاهی به حال زارم گواهی
ای نازنین حال من دیدن ندارد
گل چون پرپر شد چیدن ندارد
نه همچو پروانه بالم تنها می سوزد
که همچو شمعم که او سرتا پا می سوزد
گفتی بسوز و دم مزن آتش در این عالم مزن
دیگر از داغ دل ناله مکن لاله دل پر از ژاله مکن
نشسته اگر در کویت اوج غم در کمین من
دل از عشق تو نتوانم برگیرم نازنین من
به یک خنده ای گل چاره کن دلتنگی های مرا
دیوانه تر از این مکن جان شیدای مرا
چو ماه نو جلوه کن در شام تار من
که از تو روشن شود چشم بیدار من
گرچه از بار غم خسته ام از شکایت ولی دم فرو بسته ام
تو هم چنین خواهی ز دردم آگاهی به حال زارم گواهی
ای نازنین حال من دیدن ندارد
گل چون پرپر شد چیدن ندارد
نه همچو پروانه بالم تنها می سوزد
که همچو شمعم که او سرتا پا می سوزد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:02
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه