تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی و بی کلام همین قطعه
ای چهره تو بهار جانم
وی از تو شکفته بوستانم
نقش تو نشسته پیش چشمم
نام تو بمانده بر زبانم
راز تو بگو که با که گویم
حال تو بگو که از که دانم
بر دیده نشانم از عزیزی
آن را که به تو دهد نشانم
ای سوز فراق تو یقینم
وی ساز وصال تو گمانم
دستی که نمی رسد چه بازد
تیغی که نمی برد چه دارد
بی خواب همی خیال جویم
با این همه هم خوش از جهانم
ای چهره تو بهار جانم
وی از تو شکفته بوستانم
نقش تو نشسته پیش چشمم
نام تو بمانده بر زبانم
راز تو بگو که با که گویم
حال تو بگو که از که دانم
بر دیده نشانم از عزیزی
آن را که به تو دهد نشانم
ای سوز فراق تو یقینم
وی ساز وصال تو گمانم
دستی که نمی رسد چه بازد
تیغی که نمی برد چه دارد
بی خواب همی خیال جویم
با این همه هم خوش از جهانم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه