تصنیف با موضوع «دهه فجر» و «پیروزی انقلاب»
مباد آن شب که بانگ مستی
سکوت شب را به هم نمی زد
به راه میخانه می پرستی
به عشق و مستی قدم نمی زد
نمی شنودی ز کسی سرودی
نه بانگ رودی نوای رودی
سکوت تاریک خفتگان را
صفیر مرغی به هم نمی زد
خدنگ رعدی و تیر برقی
نمی جهید از کمان طوفان
سرشک جوشان چشم ابری
نمی به مژگان غم نمی زد
به کوی رندی و عشقبازی
سری به سامان علم نمی شد
به سوی گردی و سرفرازی
یلی به میدان علم نمی زد
شبی چنین دردمند و خسته
هنر زبان از حماسه بسته
سخن نفس در گلو شکسته
که دشنه می دید و دم نمی زد
شبی چنین دردمند و خسته
هنر زبان از حماسه بسته
سخن نفس در گلو شکسته
که دشنه می دید و دم نمی زد
شب هیاهوی نی سواران
شب تکاپوی دیوساران
شبی که بر لوح روزگاران
به غیر نقش عدم نمی زد
مباد آن شب که بانگ مستی
سکوت شب را به هم نمی زد
به راه میخانه می پرستی
به عشق و مستی قدم نمی زد
نمی شنودی ز کسی سرودی
نه بانگ رودی نوای رودی
سکوت تاریک خفتگان را
صفیر مرغی به هم نمی زد
خدنگ رعدی و تیر برقی
نمی جهید از کمان طوفان
سرشک جوشان چشم ابری
نمی به مژگان غم نمی زد
به کوی رندی و عشقبازی
سری به سامان علم نمی شد
به سوی گردی و سرفرازی
یلی به میدان علم نمی زد
شبی چنین دردمند و خسته
هنر زبان از حماسه بسته
سخن نفس در گلو شکسته
که دشنه می دید و دم نمی زد
شبی چنین دردمند و خسته
هنر زبان از حماسه بسته
سخن نفس در گلو شکسته
که دشنه می دید و دم نمی زد
شب هیاهوی نی سواران
شب تکاپوی دیوساران
شبی که بر لوح روزگاران
به غیر نقش عدم نمی زد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:23
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه