ساز و آوازی با اجرای تار: فرهنگ شریف، ویولون: اسدالله ملک، آواز: محمود محمودی خوانساری
چه شب ست یارب امشب که ز پی سحر ندارد
من و این همه دعاها که یکی اثر ندارد
غلط است اینکه گویند به دل ره ست دل را
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
وحشی بافقی
از غم شیرین یکی ساده نهاد
بی خبر فرهاد را اندرز داد که
که به خود جور و ستم چندین مکن
جان شیرین بر سر شیرین مکن
گفت فرهادش که پند ای چاره جوی
وه چه شیرین می دهی شیرین بگوی
مهرداد اوستا
همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم
چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد
وحشی بافقی
چه شب ست یارب امشب که ز پی سحر ندارد
من و این همه دعاها که یکی اثر ندارد
غلط است اینکه گویند به دل ره ست دل را
دل من ز غصه خون شد دل او خبر ندارد
وحشی بافقی
از غم شیرین یکی ساده نهاد
بی خبر فرهاد را اندرز داد که
که به خود جور و ستم چندین مکن
جان شیرین بر سر شیرین مکن
گفت فرهادش که پند ای چاره جوی
وه چه شیرین می دهی شیرین بگوی
مهرداد اوستا
همه زهر خورده پیکان خورم و رطب شمارم
چه کنم که نخل حرمان به از این ثمر ندارد
وحشی بافقی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
15:24
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان