مرثیهی محرمی
مانده بودم غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ پیغمبر به فریادم رسید
طاقتم را خواهش اکبر در آن ظهر عطش
برده بود از دست انگشتر به فریادم رسید
انتخابی سخت حالم را پریشان کرده بود
شور میدان داری اکبر به فریادم رسید
تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه
کودک شش ماهه ام اصغر به فریادم رسید
جبرئیل آمد بخوان قرآن بخوان بیسر بخوان
منبری از نیزه دیدم سر به فریادم رسید
نیزهها و تیرها و تیغها کاری نکرد
تشنه بودم وصل را، خنجر به فریادم رسید
مانده بودم غیرت حیدر به فریادم رسید
در وداعی تلخ پیغمبر به فریادم رسید
طاقتم را خواهش اکبر در آن ظهر عطش
برده بود از دست انگشتر به فریادم رسید
انتخابی سخت حالم را پریشان کرده بود
شور میدان داری اکبر به فریادم رسید
تا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ماه
کودک شش ماهه ام اصغر به فریادم رسید
جبرئیل آمد بخوان قرآن بخوان بیسر بخوان
منبری از نیزه دیدم سر به فریادم رسید
نیزهها و تیرها و تیغها کاری نکرد
تشنه بودم وصل را، خنجر به فریادم رسید
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه