تصنیف شور ارکسترال در هوای راز و نیاز در انتظار فرج
خدایا خدایا خدایا !
زحالم خبر دارد آیا ؟ آنکه از دل قرارم ربوده ؟
سفر کرده نازنینم پری روی خلوت نشینم
دیده بر حالم آیا گشوده ؟
چه باشد خدایا که از در درآید جمله ی غم ها سرآید ؟
به مهر جمالش چراغی فروزد ظلمت شب را بسوزد
من به داغت لاله بودم، نبودم ؟
همچو نی پر ناله بودم، نبودم ؟
ماه رخ در هاله بردی، نبردی ؟
واله ی آن هاله بودم، نبودم ؟
دیده گر شد بی نصیب از روی تو
هر سحر میجویم از گل روی تو
بر سر راهت نشینم بی قرار
تا که پیغامی رسد از کوی تو
پرده یک سو فکن نازنینا
نرخ یوسف شکن مهجبینا
ببین آنکه پروده داغ تو را
ز هر کوچه گیرد سراغ تو را
که از دل فروزد چراغ تو را
چه باشد نگارا نگاهی کنی
نگاهی به گم کرده راهی کنی
به آن دل که جوید پناهی کنی
پرده یک سو بزن نازنینا
نرخ یوسف شکن مه جبینا
خدایا خدایا خدایا !
زحالم خبر دارد آیا ؟ آنکه از دل قرارم ربوده ؟
سفر کرده نازنینم پری روی خلوت نشینم
دیده بر حالم آیا گشوده ؟
چه باشد خدایا که از در درآید جمله ی غم ها سرآید ؟
به مهر جمالش چراغی فروزد ظلمت شب را بسوزد
من به داغت لاله بودم، نبودم ؟
همچو نی پر ناله بودم، نبودم ؟
ماه رخ در هاله بردی، نبردی ؟
واله ی آن هاله بودم، نبودم ؟
دیده گر شد بی نصیب از روی تو
هر سحر میجویم از گل روی تو
بر سر راهت نشینم بی قرار
تا که پیغامی رسد از کوی تو
پرده یک سو فکن نازنینا
نرخ یوسف شکن مهجبینا
ببین آنکه پروده داغ تو را
ز هر کوچه گیرد سراغ تو را
که از دل فروزد چراغ تو را
چه باشد نگارا نگاهی کنی
نگاهی به گم کرده راهی کنی
به آن دل که جوید پناهی کنی
پرده یک سو بزن نازنینا
نرخ یوسف شکن مه جبینا
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه