display result search
منو

مستور و مست

  • 8 قطعه
  • 4':26" مدت زمان
  • 36 دریافت شده
آلبوم موسیقی تلفیقی

آهنگ ها

  • عنوان
    زمان
  • 4:03
    خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ساقی كجاست گو سبب انتظار چیست هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شمار كس را وقوف نیست كه انجام كار چیست پیوند عمر بسته به موییست هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست مستور و مست هر دو چو از یك قبیله‌اند ما دل به عشوه كه دهیم اختیار چیست (حافظ)
  • 4:07
    زهی باغ زهی باغ كه بشكفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر تبارك و تعالی زهی فر زهی نور زهی شر زهی شور زهی گوهر منثور زهی پشت و تولا زهی ملك زهی مال زهی قال زهی حال زهی پر و زهی بال بر افلاك تجلی چه ذاالنون چه مجنون چه لیلی و چه لیلا چه سلطان و چه خاقان چه والی و چه والا چو بی‌واسطه جبار بپرورد جهان را چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا گر اجزای زمینی وگر روح امینی چو آن حال ببینی بگو جل جلالا گر افلاك نباشد به خدا باك نباشد دل غمناك نباشد مكن بانگ و علالا فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش تویی باده مدهوش یكی لحظه بپالا بپالا و بیفشار ولی دست میالا خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا
  • 4:36
    هر شور وشری كه در جهان است زان غمزه مست دلستان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است وصفش چه كنی كه هرچه گویی گویند مگو كه بیش از آن است در عشق فنا و محو و مستی سرمایه عمر جاودان است در عشق چو یار بی نشان شو كان یار لطیف بی‌نشان است تو آینه جمال اویی و آیینه تو همه جهان است ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است (عطار)
  • 4:32
    هر كه شد محرم دل در حرم یار بماند وان كه این كار ندانست در انكار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مكن شكر ایزد كه نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود كه در خانه خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری كه در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مكن شكر ایزد كه نه در پرده پندار بماند
  • 4:55
    همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد شبی كه ماه مراد از افق شود طالع بود كه پرتو نوری به بام ما افتد چو جان فدای لبش شد خیال می‌بستم كه قطره‌ای ز زلالش به كام ما افتد
  • 4:28
    دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان كرد تكیه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی كه كند خصم رها نتوان كرد سروبالای من آن گه كه درآید به سماع چه محل جامه جان را كه قبا نتوان كرد مشكل عشق نه در حوصله دانش ماست حل این نكته بدین فكر خطا نتوان كرد من چه گویم كه تو را نازكی طبع لطیف تا به حدیست كه آهسته دعا نتوان كرد
  • 4:08
    (بی كلام)
  • 4:26
    عشق تو مست و كف زنانم كرد مستم و بیخودم چه دانم كرد در تنور بلا و فتنه خویش پخته و سرخ رو چو نانم كرد می‌پریدم ز دست او چون تیر دست در من زد و كمانم كرد خلق گوید چنان نمی‌باید من نبودم چنین چنانم كرد پر كنم شكر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم كرد از ره كهكشان گذشت دلم زان سوی كهكشان كشانم كرد نردبان‌ها و بام‌ها دیدم فارغ از بام و نردبانم كرد چون جهان پر شد از حكایت من در جهان همچو جان نهانم كرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یك به یك بیانم كرد بس كن ای دل كه در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم كرد پر كنم شكر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم كرد

مشخصات موسیقی

سایر مشخصات

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

آلبوم‌هایی از همین سبک

صدای موسیقی