آلبوم موسیقی تلفیقی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:03خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست ساقی كجاست گو سبب انتظار چیست هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شمار كس را وقوف نیست كه انجام كار چیست پیوند عمر بسته به موییست هوش دار غمخوار خویش باش غم روزگار چیست مستور و مست هر دو چو از یك قبیلهاند ما دل به عشوه كه دهیم اختیار چیست (حافظ)
-
4:07زهی باغ زهی باغ كه بشكفت ز بالا زهی قدر و زهی بدر تبارك و تعالی زهی فر زهی نور زهی شر زهی شور زهی گوهر منثور زهی پشت و تولا زهی ملك زهی مال زهی قال زهی حال زهی پر و زهی بال بر افلاك تجلی چه ذاالنون چه مجنون چه لیلی و چه لیلا چه سلطان و چه خاقان چه والی و چه والا چو بیواسطه جبار بپرورد جهان را چه ناقوس چه ناموس چه اهلا و چه سهلا گر اجزای زمینی وگر روح امینی چو آن حال ببینی بگو جل جلالا گر افلاك نباشد به خدا باك نباشد دل غمناك نباشد مكن بانگ و علالا فروپوش فروپوش نه بخروش نه بفروش تویی باده مدهوش یكی لحظه بپالا بپالا و بیفشار ولی دست میالا خمش باش خمش باش در این مجمع اوباش مگو فاش مگو فاش ز مولی و ز مولا
-
4:36هر شور وشری كه در جهان است زان غمزه مست دلستان است گفتم لب اوست جان، خرد گفت جان چیست مگو چه جای جان است وصفش چه كنی كه هرچه گویی گویند مگو كه بیش از آن است در عشق فنا و محو و مستی سرمایه عمر جاودان است در عشق چو یار بی نشان شو كان یار لطیف بینشان است تو آینه جمال اویی و آیینه تو همه جهان است ما را سر بودن جهان نیست ما را سر یار مهربان است (عطار)
-
4:32هر كه شد محرم دل در حرم یار بماند وان كه این كار ندانست در انكار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مكن شكر ایزد كه نه در پرده پندار بماند صوفیان واستدند از گرو می همه رخت دلق ما بود كه در خانه خمار بماند از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری كه در این گنبد دوار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مكن شكر ایزد كه نه در پرده پندار بماند
-
4:55همای اوج سعادت به دام ما افتد اگر تو را گذری بر مقام ما افتد شبی كه ماه مراد از افق شود طالع بود كه پرتو نوری به بام ما افتد چو جان فدای لبش شد خیال میبستم كه قطرهای ز زلالش به كام ما افتد
-
4:28دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان كرد تكیه بر عهد تو و باد صبا نتوان كرد دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست به فسوسی كه كند خصم رها نتوان كرد سروبالای من آن گه كه درآید به سماع چه محل جامه جان را كه قبا نتوان كرد مشكل عشق نه در حوصله دانش ماست حل این نكته بدین فكر خطا نتوان كرد من چه گویم كه تو را نازكی طبع لطیف تا به حدیست كه آهسته دعا نتوان كرد
-
4:08(بی كلام)
-
4:26عشق تو مست و كف زنانم كرد مستم و بیخودم چه دانم كرد در تنور بلا و فتنه خویش پخته و سرخ رو چو نانم كرد میپریدم ز دست او چون تیر دست در من زد و كمانم كرد خلق گوید چنان نمیباید من نبودم چنین چنانم كرد پر كنم شكر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم كرد از ره كهكشان گذشت دلم زان سوی كهكشان كشانم كرد نردبانها و بامها دیدم فارغ از بام و نردبانم كرد چون جهان پر شد از حكایت من در جهان همچو جان نهانم كرد چون زبان متصل به دل بودم راز دل یك به یك بیانم كرد بس كن ای دل كه در بیان ناید آن چه آن یار مهربانم كرد پر كنم شكر آسمان و زمین چون زمین بودم آسمانم كرد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه