ترانه ای به مناسبت پیروزی انقلاب
یه شهر دشنه خورده بود
نه زنده بود نه مرده بود
یه شهر درد یه شهر سرد
یه شهر بی دریغ بود
روزهاش که اصلا روز نبود
شب مثل چاه دیو بود
تو جنگل کرم شب تاب
نه برکه داشت نه مهتاب
یه قلعه تو شاهنومه بود
نه رستم و نه دیو داشت
هرکی میگه دروغ می گه
یه قلعه بود یه دیو داشت
دیو سیاه زنجیری حاکم شهر سنگی
پنجره های رو به باغ همیشه بسته بودن
از کار مردم نمی گم که خار و خسته بودن
هیشگی دل و دماغ نداشت دلا شکسته بودن
انگار تو دخمه مرده ها با هم نشسته بودن
آفتابو هیچکس نمیدید کولاک ابر و سایه بود
رمزی با هم حرف میزدن زبونشون کنایه بود
یه روز خدا رحمش اومد شب سیاه و تیره کرد
برقی تو آسمون شکفت چشم زمین و خیره کرد
یکی اومد که هیبتش طلسم قلعه رو شکست
قفل های کهنه رو گشود بندهای بسته رو گسست
یکی اومد مثل بهار
گفت بردن و خزون میگن
از دخمه ها بیرون بیاین
صبحه دارن اذون میگن
دروغ بده دروغ چرا
ماها خدا را ندیدیدم
اما تو کوچه های شهر
یه شب صداشو شنیدیم
یه شهر دشنه خورده بود
نه زنده بود نه مرده بود
یه شهر درد یه شهر سرد
یه شهر بی دریغ بود
روزهاش که اصلا روز نبود
شب مثل چاه دیو بود
تو جنگل کرم شب تاب
نه برکه داشت نه مهتاب
یه قلعه تو شاهنومه بود
نه رستم و نه دیو داشت
هرکی میگه دروغ می گه
یه قلعه بود یه دیو داشت
دیو سیاه زنجیری حاکم شهر سنگی
پنجره های رو به باغ همیشه بسته بودن
از کار مردم نمی گم که خار و خسته بودن
هیشگی دل و دماغ نداشت دلا شکسته بودن
انگار تو دخمه مرده ها با هم نشسته بودن
آفتابو هیچکس نمیدید کولاک ابر و سایه بود
رمزی با هم حرف میزدن زبونشون کنایه بود
یه روز خدا رحمش اومد شب سیاه و تیره کرد
برقی تو آسمون شکفت چشم زمین و خیره کرد
یکی اومد که هیبتش طلسم قلعه رو شکست
قفل های کهنه رو گشود بندهای بسته رو گسست
یکی اومد مثل بهار
گفت بردن و خزون میگن
از دخمه ها بیرون بیاین
صبحه دارن اذون میگن
دروغ بده دروغ چرا
ماها خدا را ندیدیدم
اما تو کوچه های شهر
یه شب صداشو شنیدیم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه