ساز و آوازی با عود و صدای عبدالوهاب شهیدی و تصنیفی در دستگاه ماهور، نیمی از علی اکبر شیدا و نیمی از جواد معروفی
بسی نمانده که بستان چو روی یار شود
زمین چو دیده رومی پر از نگار شود
به وقت نیمه شب از باد مشک بوی بهار
دهان غنچه پر از نافه تتار شود
بهار آمد و دانم که چون بهار آید
اگر یکی است غم عاشقی هزار شود
اگرچه هست به هر موسمی مرا غم عشق
ولی فزون غم عشق ام به نو بهار شود
ملک الشعراء بهار
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
رهی معیری
تو نوبهار منی که شکفتم از بویت
تو غمگسار منی که نخندم به رویت
سرور و شور و شادی من
صبح امیدی مرا عمر جاویدی
بسی نمانده که بستان چو روی یار شود
زمین چو دیده رومی پر از نگار شود
به وقت نیمه شب از باد مشک بوی بهار
دهان غنچه پر از نافه تتار شود
بهار آمد و دانم که چون بهار آید
اگر یکی است غم عاشقی هزار شود
اگرچه هست به هر موسمی مرا غم عشق
ولی فزون غم عشق ام به نو بهار شود
ملک الشعراء بهار
در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم
رهی معیری
تو نوبهار منی که شکفتم از بویت
تو غمگسار منی که نخندم به رویت
سرور و شور و شادی من
صبح امیدی مرا عمر جاویدی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
18:13
کاربر مهمان