تصنیف ارکسترال در فضای موسیقی دستگاهی با مضمون عاشورا
زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت
گر نکتهدان عشقی بشنو تو این حکایت
رندان تشنه لب را جامی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندید
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی، ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجای در سایه ی عنایت
زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت
گر نکتهدان عشقی بشنو تو این حکایت
رندان تشنه لب را جامی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی، بیجرم و بیجنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندید
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی، ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجای در سایه ی عنایت
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه