تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی و بی کلام همین قطعه
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
دیوانه عشقت را جایی نظر افتادست
کان جا نتواند رفت اندیشه ی دانایی
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم انداخته در پایی
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
دیوانه عشقت را جایی نظر افتادست
کان جا نتواند رفت اندیشه ی دانایی
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی
گویند رفیقانم در عشق چه سر داری
گویم که سری دارم انداخته در پایی
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه