تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
مسافر تنها دوباره دلش را سپرده به دریا
به وقت سحر به وقت سحر
به شوق رسیدن رسیدن و دیدن رها شده از تن
به وقت سحر به وقت سحر
دو دیده پر از خون رمیده و مجنون رسیده به هامون به دشت جنون
به یاد حبیبش به یاد طبیبش نشسته در آتش
به دشت جنون به دشت جنون
نه پای دویدن نه بال پریدن نه یارای دیدن شکسته دلش شکسته دلش
نه گرد و غباری نه اسب و سواری نه در وی قراری
زدشت دلش زدشت دلش
تکیده نشسته غمین و شکسته به نای گسسته چه ناله کند
به نغمه سازی به سوز و گدازی به راز و نیازی
بگو چه کند بگو چه کند
مسافر تنها دوباره دلش را سپرده به دریا
به وقت سحر به وقت سحر
به شوق رسیدن رسیدن و دیدن رها شده از تن
به وقت سحر به وقت سحر
دو دیده پر از خون رمیده و مجنون رسیده به هامون به دشت جنون
به یاد حبیبش به یاد طبیبش نشسته در آتش
به دشت جنون به دشت جنون
نه پای دویدن نه بال پریدن نه یارای دیدن شکسته دلش شکسته دلش
نه گرد و غباری نه اسب و سواری نه در وی قراری
زدشت دلش زدشت دلش
تکیده نشسته غمین و شکسته به نای گسسته چه ناله کند
به نغمه سازی به سوز و گدازی به راز و نیازی
بگو چه کند بگو چه کند
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:31
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه