فریدون آسرایی از خوانندگان پاپ ایرانی در 15مرداد 1335 در منطقه آسارا در 40 کیلومتری کرج در جاده چالوس به دنیا آمد.
فریدون آسرایی از خوانندگان پاپ ایرانی متولد 15 مرداد 1335 دارای اصلیتی آسارایی است. منطقه آسارا در 40 کیلومتری کرج در جاده چالوس واقع است.
فریدون دیپلمش را در ایران گرفت و در لشکر 64 ارومیه خدمت کرد و چون همسر برادرش فیلیپینی بود، به کمک او در شهر مانیل آن کشور، هشت سال درس خواند که حاصلش مهندسی کشاورزی بود که 3 سال آن را برای فوق لیسانس خواند و سپس به تهران برگشت. فریدون آسرایی بعد از تحصیلات مقدماتی، در ژوئیه 1987 به شهر ونکوور کانادا مهاجرت کرد و 14 سال در آنجا زندگی کرد. او در کانادا 7-8 سال سی دی فروشی داشته است.
فریدون آسرایی اولین آلبومش را با نام «اولین سلام» منتشر کرد. از نظر فریدون آلبوم اولش نمره قبولی نگرفت؛ به همین خاطر خواست آلبوم بعدیش را در ایران جمع و جور کند و به بازار بفرستد. فریدون آسرایی از جانب دکتر چراغعلی به پدرام کشتکار معرفی شد و ترانه «خونه به خونه» را با او به ثبت رساند.
روزی در استودیو و در سر ضبط قطعه ستاره، بهنام برادر بهروز صفاریان به فریدون آسرایی پیشنهاد خوانندگی مهمان در این ترانه را داد؛ او نیز این ترانه را اجرا کرد و… پدرام و بهروز نیز با اصرار توانستند فریدون آسرایی را به انتشار آلبوم در ایران متقاعد کنند.
فریدون آسرایی فعالیتهای هنری خود را در ایران پس از بازگشت از کانادا با آلبومی به نام «غریبه» آغاز کرد. این آلبوم فریدون آسرایی، رکورد فروش در ایران را شکست. «گل هیاهو» آخرین کار آلبوم بود.
فریدون پس از آلبوم غریبه به ترتیب آلبوم های «از تو دورم»، «رمیکس»، «خاطرات گمشده» و «عشق یعنی» را منتشر کرد.
****
بخشی از گفت و گوی فریدون آسرایی با روزنامه جام جم:
* چه شد به سمت موسیقی رفتید؟
« برای دلم میخواندم. به یاد مادرم که خیلی دوستش داشتم و دارم. وقتی با دوستان جمع میشدیم. آن زمان دور و بر من کسی زیاد اهل موسیقی نبود. من رفتم با یکی از دوستانم کانادا. او از ژاپن آمده بود. آن زمان ما ارز دولتی میگرفتیم. تمام دوران تحصیل من با این پول گذشت. با پولهایی که برادرم تهیه میکرد. ارز که گران شد، دلم نیامد بیشتر از این برایش خرج بتراشم. او برای من پدری کرد. همان هشت سال کافی بود؛ البته بدم نمیآمد دکترا را هم بگیرم؛ ولی رفتم کانادا.
* در کانادا فرصتی برای دکترا پیش نیامد؟
آنجا وارد مرحله جدیدی از زندگی شدم. شکل زندگی من متفاوت شد. از صفر شروع کردم و صاحب بیزینسهای خوب شدم. بعد از دو سال برای خودم رستوران زدم. وقتی رسیدم کانادا به ونکوور رفتم و بعد رفتم تورنتو. زمان ورود فقط 20 دلار کانادا توی جیبم داشتم. البته آنجا سازمانی بود که به بیکاران یارانه میداد. ولی این پول، موقت بود و هر روز مأموران میآمدند و شما را برای مشغول شدن به یک کاری ترغیب میکردند.... من وقتی رسیدم پول بلیت هواپیما نداشتم. بلیت اتوبوس گرفتم و سه شبانهروز کامل در راه بودم. به اندازه مسافت زمینی تهران تا لندن. سه شبانهروز در راه بودم تا از تورنتو رسیدم ونکوور. 4500 کیلومتر در اتوبوس بودم. رفتم پیش دوستانم و بعد از دو ماه شروع کردم به کار کردن. اول در یک مکانیکی مشغول کار شدم. چون کانادا سرد بود، یک دستگاه کنترلی داشتند که از راه دور، استارت ماشین را میزد و بخاری را روشن میکرد تا وقتی راننده میرود داخل ماشین، هوایش گرم باشد. من کارم نصب این ریموت بود. بعد پولم را جمع کردم و ماشین خریدم و در پیتزافروشی و نامهرسانی یک شرکت ایرانی مشغول کار شدم....».