ترانه ی پاپ
رفت و نوای غم ز طنین ترانه من نشنود
رفت و کلامی هم دل من دگر از غم او نسرود
شد سپری عمری خبر از مَه رفته من نرسید
بین به پیامی هم گره از دل خسته من نگشود
نیمه شبان تنها در دل این صحرا گمشده خود را می جویم
من که هم آوازم با سخن سازم، راز جدایی ها می گویم
من کیَم آهی مانده به لب ها
کآتش عشقی در دل شبها راه گریزنم می بندد
خسته و تنها ماه و ثریا بر شب تارم می خندد
در خلوت شبها تنها منم
حیران به راهی ناپیدا منم
افتاده ای از پا در راه او
دلداده ای مست و رسوا منم
بی پروا منم بی پروا منم
رفت و نوای غم ز طنین ترانه من نشنود
رفت و کلامی هم دل من دگر از غم او نسرود
شد سپری عمری خبر از مَه رفته من نرسید
بین به پیامی هم گره از دل خسته من نگشود
نیمه شبان تنها در دل این صحرا گمشده خود را می جویم
من که هم آوازم با سخن سازم، راز جدایی ها می گویم
من کیَم آهی مانده به لب ها
کآتش عشقی در دل شبها راه گریزنم می بندد
خسته و تنها ماه و ثریا بر شب تارم می خندد
در خلوت شبها تنها منم
حیران به راهی ناپیدا منم
افتاده ای از پا در راه او
دلداده ای مست و رسوا منم
بی پروا منم بی پروا منم
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه