سرود با مضمون سردار سلیمانی
نوشت با خون؛ دلم گرفته نوشت با او قرار دارم
که دوستانم تمام رفتند و منتظر بی شمار دارم
چه شام پر نور رازگونی! چه فصل سر سرد واژگونی!
که زمهریر است و من در آتش، بهار دارم، بهار دارم
دویدم و کو به کو دویدم، به وقت شام آخرش رسیدم
زیارت و جمعه و شهادت، چه قدر گل در کنار دارم
خوش است آیین سربداری، خوش است یک عمر بی قراری
بسوز دست و سر و تنم را که سر به دامان یار دارم
اگر چه افتد به خاک دستم ، علم به دوشش همیشه هستم
شهید زنده ست، آی دشمن، هنوز من با تو کار دارم
به نیزه جاری انا الحق من، به شط خون است زورق من
شبیه خود بین این جوانان هزارها در هزار دارم
نوشت با خون؛ دلم گرفته نوشت با او قرار دارم
که دوستانم تمام رفتند و منتظر بی شمار دارم
چه شام پر نور رازگونی! چه فصل سر سرد واژگونی!
که زمهریر است و من در آتش، بهار دارم، بهار دارم
دویدم و کو به کو دویدم، به وقت شام آخرش رسیدم
زیارت و جمعه و شهادت، چه قدر گل در کنار دارم
خوش است آیین سربداری، خوش است یک عمر بی قراری
بسوز دست و سر و تنم را که سر به دامان یار دارم
اگر چه افتد به خاک دستم ، علم به دوشش همیشه هستم
شهید زنده ست، آی دشمن، هنوز من با تو کار دارم
به نیزه جاری انا الحق من، به شط خون است زورق من
شبیه خود بین این جوانان هزارها در هزار دارم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:48
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه