ترانه ای با صدای مقتدا غرباوی و آهنگسازی دانا کبیری
چون خورشیدی در من جاری مهرت افشان تر بادا
خندیدم چون گل با یادت تا غم پرپر بادا
ای روشنای جاوید ای ماه آفتابی
من در تو ریشه دارم ای پناه آبی
نوشیدم در دلتنگی ها یک جرعه از نامت را
باریدم در گوش هستی چون ابری پیغامت را
چون بوی پیراهن در باد سو سوی چشمانم باش
ای هستی هر هست از تو نان من ایمانم باش
دست نیایش من نذر اجابت تو
ای روشنای گیتی نور محبت تو
چون خورشیدی در من جاری مهرت افشان تر بادا
خندیدم چون گل با یادت تا غم پرپر بادا
ای روشنای جاوید ای ماه آفتابی
من در تو ریشه دارم ای پناه آبی
نوشیدم در دلتنگی ها یک جرعه از نامت را
باریدم در گوش هستی چون ابری پیغامت را
چون بوی پیراهن در باد سو سوی چشمانم باش
ای هستی هر هست از تو نان من ایمانم باش
دست نیایش من نذر اجابت تو
ای روشنای گیتی نور محبت تو
کاربر مهمان