تصنیفی در آواز دشتی با آهنگسازی محمدرضا رحیمی و صدای بهرام گودرزی
آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان میآید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان میآید
کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران میآید
عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقصکنان میآید
چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز
باز بر هم منه ار تیر و سنان میآید
اندرون با تو چنان انس گرفتهست مرا
که ملالم ز همه خلق جهان میآید
آن نه عشق است که از دل به دهان میآید
وان نه عاشق که ز معشوق به جان میآید
گو برو در پس زانوی سلامت بنشین
آن که از دست ملامت به فغان میآید
کشتی هر که در این ورطه خونخوار افتاد
نشنیدیم که دیگر به کران میآید
عاشق آن است که بی خویشتن از ذوق سماع
پیش شمشیر بلا رقصکنان میآید
چشم رغبت که به دیدار کسی کردی باز
باز بر هم منه ار تیر و سنان میآید
اندرون با تو چنان انس گرفتهست مرا
که ملالم ز همه خلق جهان میآید
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه