ترانه با صدای ناصر عبداللهی و امیر کریمی، 1384
در دیگران می جوئی ام اما بدان ای دوست
این سان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست
من در تو گم گشتم مرا در خود صدا می زد
تا پاسخم را بشنوی پزواک سان ای دوست
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش بجان ای دوست
گفتی بخوان خواندم وگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
من قانعم آن بخت جاویدان نمی خواهم
گر می توانی یک نفس با من بمان ای دوست
یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من من این بر شانه ها بار گران ای دوست
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می کوشید بمانی مهربان ای دوست
آن سان که می خواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
در دیگران می جوئی ام اما بدان ای دوست
این سان نمی یابی ز من حتی نشان ای دوست
من در تو گم گشتم مرا در خود صدا می زد
تا پاسخم را بشنوی پزواک سان ای دوست
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
سردی مکن با این چنین آتش بجان ای دوست
گفتی بخوان خواندم وگر چه گوش نسپردی
حالا که لالم خواستی پس خود بخوان ای دوست
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوست
من قانعم آن بخت جاویدان نمی خواهم
گر می توانی یک نفس با من بمان ای دوست
یا نه تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من من این بر شانه ها بار گران ای دوست
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت
بیهوده می کوشید بمانی مهربان ای دوست
آن سان که می خواهد دلت با من بگو آری
من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست
کاربر مهمان