تصنیف ابوعطا ساخته علیرضا افتخاری، 1388
تا جان ندهم بر سر من باز نیاید
در خانه ام آن خانه برانداز نیاید
دل را پی آن ماه فرستم به صد امید
ای وای به من گر رود و باز نیاید
تا بال گشودم پرم از شعله ی غم سوخت
پروانه همان به که به پرواز نیاید
دور از تو به تن مانده به من جان ضعیفی
که آن هم به لب از طالع ناساز نیاید
با تیر غمت لب به شکایت نگشودم
از کشته ی شمشیر تو آواز نیاید
یک دم به نوای دل من گوش فرا دار
که این ناله ی جانسوز به هر ساز نیاید
در پای تو افتد رهی و جان دهد امروز
فرصت اگر از دست رود باز نیاید
تا جان ندهم بر سر من باز نیاید
در خانه ام آن خانه برانداز نیاید
دل را پی آن ماه فرستم به صد امید
ای وای به من گر رود و باز نیاید
تا بال گشودم پرم از شعله ی غم سوخت
پروانه همان به که به پرواز نیاید
دور از تو به تن مانده به من جان ضعیفی
که آن هم به لب از طالع ناساز نیاید
با تیر غمت لب به شکایت نگشودم
از کشته ی شمشیر تو آواز نیاید
یک دم به نوای دل من گوش فرا دار
که این ناله ی جانسوز به هر ساز نیاید
در پای تو افتد رهی و جان دهد امروز
فرصت اگر از دست رود باز نیاید
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان