موسیقی دستگاهی
نوازنده ی ویولون : ارسلان کامکار
نوازنده ی تار و تارباس : آیدین علیانسب
نوازنده ی تنبک و دهل : رضا میرزاخانی
نوازنده ی سنتور : حسن میرزاخانی
نوازنده ی تارباس: افشین علوی
نوازنده ی کمانچه : شهریار منظمی
نوازنده ی دف : افشین خلج
نوازنده ی ویولون : ارسلان کامکار
نوازنده ی تار و تارباس : آیدین علیانسب
نوازنده ی تنبک و دهل : رضا میرزاخانی
نوازنده ی سنتور : حسن میرزاخانی
نوازنده ی تارباس: افشین علوی
نوازنده ی کمانچه : شهریار منظمی
نوازنده ی دف : افشین خلج
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
5:14از چه در اين گلخانه ها يك شاخه گل حتي نروييد در شگفتم بر تن كسي شولاي رندي را نپوشيد ديگر كسي مي از لب ياري ننوشيد از سنگ دل ها قطره اي مهر و وفا حتي نجوشيد در شگفتم بنياد ما از ياد ما ديگر جدا شد عشق و وفا در پهنه ي عالم فنا شد در دل ما جاي براي عاشقي باقي نمانده مي فراوان ، اما اثر از مطرب و ساقي نمانده در چنين حال و هوا دل شده عاشق چرا مهربان آيين چه رازي ست مردي نمي خواند غزل در كوچه هاي شهر ما اي دريغا اي دريغا دل ها همه در حسرت آسودگي خورشيد از اين سرگشتگي گشته بي تاب بيگانه شد چشم زمين با رنگ مهتاب دريا خموش و خسته شد همرنگ مرداب آسمان گر شود دوباره آبي هر قطره ي باران شود شراب نابي چه مي شود اي خداي مستان كه اين نمي بود فقط سرابي از نوبهار احوال بلبل را بجوييد از زبان لاله ها شعري بگوييد
-
5:23خوش به حال خالي كه بنشسته به كنج لب هاي تو خوش به حال اون كفتري كه مي پره در هواي تو كه در هوايت ، كشيده پر تا به آسمون براي اون تاب اون كمون والله جون شو كرده قربون كاش مرغي بودم تو هوات يا به جاي اشك چشمات خوش به آهو كه مي گرده دوان در دل كوير اما صد افسوس كه پاهاي عاشق آهو جان گشته به زلف ياري زنجير رحمي كن اي آرام جان بر اين دل بي آشيان كه بي قراره بيا بنشين در كنار من كه درمون حال زار من والله حلش به دست ياره كاش مرغي بودم تو هوات يا به جاي اشك چشمات دل برده اي از دست من اي مهربان قدرش بدان آه اي سيه چشم بي عشق رويت به چشم من هر گلي خاره زمين تاره ، آسمون تاره دل خيال شكستن داره كاش مرغي بودم تو هوات يا به جاي اشك چشمات
-
5:05چه شد اي بلبل شيدا سر خواندن نداري چه شد آن شور شيرينت ، چه شد آن بي قراري نهال نوگلان پرسيد ، ز نسيم بهاري نه آواي دل انگيزي دگر از دل برآري مگر داري به دل چون من ز خزان بس شكايت ندارد رنگ و بو ديگر چمن و گل برايت به دنبال بهار بي خزاني هواخواه نشاط جاوداني اي بي دل جز آن دلبر كسي اين مي ندارد بهار عاشقان هرگز ، خزان در پي ندارد الا اي گل منم مجروح خارستان كه از مرهم گذشتم به هر نقش قدم حرفي به خون دل ز هجرانت نوشتم آن بلبل خود من بودم كه در زندان تن بودم به سويت پر گشودم
-
4:15تو بهار مني ، سرو روان مني ، گل بستان مني ، باغ گل افشان من آسمانم تويي، پرتو جانم تويي، كه فروغ تو شد ماه زرافشان من تو مكردي نهان چهره تابنده ز ما مي دهم سر به رهت ، شادي شب هاي صفا تو كه آيينه شدي ، اين دل حيران چه كند دل به دريا زده با دامن طوفان چه كند تو بمان اي گل من كه گلشن جان مني من اگر گل نفسم تو عطر گلدان مني من كه با شادي چشمان تو حيران شده ام ز چه روي اين دل جادو شده خندان نكني تو كه مستانه زدي باده ز پيمانه من چشم افسون تو شد شهرت افسانه من تو ماه تابان مني، كه شب در آيد ببين فريبايي ستاره بارد اگر به باغ من چو گل برآيي شب از كنار من سحر برآيد بيا بيا در چمن بمان بمان با من كه در كنار گلي گشوده اي دامن با دف و ني گر بنوازي از دو جهان دل بربايي ساز همآواز مني تو عاشقي و نغمه سرآيي ذره ذره چون دل تو شده ام چراغان در كمند ساز تو تا شده ام غزل خوان به چنين گل باور من نكني تو حكايت من پر از باده مهر تو شد همه شور و طراوت من تو ماه محفل مايي
-
4:56در كنار تو نشستم چله چله مست مستم ساقي من ساغر من تا هميشه با تو هستم مي نشيند در بر تو اي همه وجودم اي اميدم اي بود و نبودم با شور و حالت ديوانه و مست و غزل خوانم امشب ساقي من ، ساغرت مبادت در هوايت بس كه مستم شيشه ي مي را شكستم مي نشينم تا بيايي تو غزال لحظه هايي از فراقت بي قرارم طاقتي ندارم آهوي چشمت در جان و روحم مي دود عاشقانه اي غزالم اي پر از ترانه در هوايت در دلم بهانه با شور و حالت بيگانه و مست و غزل خوانم امشب ساقي من ساغرت مبادت
-
4:23گله بس كن اي دل پيغام يار آمد به مشام جانم بوي نگار آمد بوي بهار آمد ديگر نگنجد دل در بر من مي آيد از ره آن دلبر من دل و جانم پر زد دست كه بر در زد كه سراپاي من از شادي مي لرزد مهر از افق سر زد آن شام هجران ديگر سر آمد صبح وصالش ديدي بر آمد خوابم يا بيدارم ديگر چه غم دارم شب تا سحر باران شوق از ديده مي بارم بر پاي دلبر سر مي گذارم
-
4:39قصه گوي شبهاي من اي نازنين اي يارترك اين دل آزرده مكن بي وفا گلنارشيشه ي دل نازك من مي شكنه با نگهيبا نگهت طعنه مزن به دلم اي يارسر نهاده بر پايت دل و واله و حيرانمگر نگه كني عاشق ترين عاشق دورانمبنگر كه خزان غارت كرده چنين عمر و جواني رااي دريغا كه چون آب روان مي گذرد دنياآيبعد از بي سبب دل ندهم به دل آراييبركنم ريشه عاشقي و شور و شيداييواي از تو و واي از دلو واي از اين دنيابا اين همه حسرت خدا مانده ام تنهااز شتاب اين چرخ روان قصه ها دارمبا چه كس من اين قصه ي خود بر زبان آرمقصه گوي شبهاي من اي نازنين اي يارترك اين دل آزرده مكن بي وفا گلنارشيشه ي دل نازك من ميشكنه با نگهيبا نگهت طعنه مزن به دلم اي يارمرضيه حشمتي
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه