این آلبوم ترکیبی از موسیقی دستگاهی و محلی است.
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
1:19
-
2:21
-
7:27كه ايران چو باغي ست خرم بهار شكفته هميشه گل كامكار اگر بفكني خيره ديوار باغ چه باغ و چه دشت و چه دريا ، چه راغ نگر تا تو ديوار او نفكني دل و پشت ايرانيان نشكني كزان پس بود غارت و تاختن خروش سواران و كين آختن زن و كودك و بوم ايرانيان به انديشه ي بد مَنه در ميان هوا خوشگوار و زمين پرنگار تو گفتي به تير اندر آمد بهار همه سر به سر ، دست نيكي بَريد جهانِ جهان را به بد مسپريد نخوانند بر ما كسي آفرين چو ويران بود بوم ايران زمين دريغ است ايران كه ويران شود كَُنام پلنگان و شيران شود ز ضحاك شد تخت شاهي تُهي سر آمد بر او روزگار مِهي چنين است كردگار گردان سپهر گهي درد پيش آردت ، گاه مهر به كام تو گردد سپهر بلند دلت شاد بادا تنت بي گزند چنين روز روزت فزون باد بخت بدانديشگان را نگون باد بخت بيا تا همه دست نيكي بريم جهانِ جهان را به بد مسپريم وزين پس بر آن كس كنيد آفرين كه از داد آباد دارد زمين بسازيد و از داد باشيد شاد تن آسان و از كين مَگيريد ياد كسي باشد از بخت پيروز و شاد كه باشد هميشه دلش پر ز داد
-
3:04
-
8:04
-
9:55همه بوستان زير برگ گلست همه كوه پرلاله و سنبلست فروهشته از گوش او گوشوار به ناخن بر از لاله كرده نگار يكي بنده ام با تني پر گناه به پيش خداوند خورشيد و ماه همي بوي مهر آمد از باد اوي به دل راحت آمد هم از ياد اوي به بد مهري من روانم مسوز به من باز بخش و دلم بر فروز ستاره شب تيره يار منست من آنم كه دريا كنار منست دو رخساره چون لاله اندر چمن سر جعد زلفش شكن بر شكن شب تيره بلبل نخسپد همي گل از باد و باران بجنبد همي بخندد همي بلبل از هر دوان چو بر گل نشيند گشايد زبان به پاليز بلبل نبالد همي گل از ناله ي او ببالد همي كه داند كه بلبل چه گويد همي به زير گل اندر چه مويه همي نه چون تو خزان و نه چون تو بهار نه چون تو به ايوان چين بر نگار كه من عاشقم همچو بهر دمان ازو بر شده موج تا آسمان هميشه دلم در غم مهر اوست شب و روزم انديشه ي چهر اوست كنون شاد گشتم به آواز تو بدين خوب گفتار با ناز تو جهان از غم ابر پر ژاله شد همه كوه و هامون پر از لاله شد كجا آن همه عهد و سوگند ما كجا آن همه بند و پيوند ما كجا آن همه روز كردن به شب دل و ديده گريان و خندان دو لب شود روز چون چشمه روشن شود جهان چون نگين بدخشان شود
-
2:05
-
1:44
-
1:30
-
9:08كه داند كه چندين نشيب و فراز به پيش آرد اين روزگار دراز برين گونه گردد همي چرخ پير گهي چون كمان است و گاهي چو تير چنين است رسم سراي جفا نبايد كزو چشم داري وفا اگر مرگ داد است بيداد چيست ز داد اين همه بانگ و فرياد چيست همه تا در آز رفته فراز به كس بر نشد اين در راز باز بدان تا نداند كسي راز او همان نشنود نام و آواز او از اين راز جان تو آگاه نيست بدين پرده اندر تو را راه نيست به گيتي دران كوش چون بگذري سرانجام نيكي بر خود بري همه كارهاي جهان را در است مگر مرگ كه آنرا دري ديگر است جهانا سراسر فسوني و باد به تو نيست مرد خرمند شاد چنين است رسم سراي پنج گهي ناز و نوش و گهي درد و رنج
-
2:39
-
4:58چنين تا بيامد مه فروردين بياراست گلبرگ روي زمين جهان گشته پر شادي و خواسته در و بام هر برزن آراسته جهان از نم ابر پر ژاله شد همه كوه و هامون پر از لاله شد همه يال اسب از كران تا كران بر اندوه مشك و مي و زعفران شود آن زمان بر دل ما درست كه از كينه دل ها بخواهيم شست ز كين نو آئين و كين كهن مگر در جهان تازه گردد سخن همه ساله پيروز بادي و شاد سرت پر ز دانش دلت پر ز داد بكوشيد تا رنج ها كم كنيد دل غمگنان شاد و بي غم كنيد بسازيد و از داد باشيد شاد تن آسان و از كين مگيريد ياد سخن هاي ديرينه ياد آوريم به گفتار لب را به داد آوريم جهان يادگار است و ما رفتني به گيتي نماند به جز مردمي سراينده باش و فزاينده باش شب و روز با رامش و خنده باش چو دريا و كوه و زمين آفريد بلند آسمان از برش بر كشيد بدان تا ندانند كسي راز او همان نشنوند نام و آواز او خداوند هستي و هم راستي نخواهد ز تو كژي و كاستي كنون داستان كهن نو كنيم سخن هاي شيرين و خسرو كنيم خروش تبيره بر آمد ز شهر ز شادي به هر كس رسانيد بهر هوا پر خروش و زمين پر ز جوش خنك آنك دل شاد دارد به نوش
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه