ترانه ساخته بهزاد خدارحمی، 1384
برآمد چه نسیمی که گل داده خزان هم
به رقص آمده با گل خس و خار جهان هم
در ایم گمشدگی ها چه شادیم و چه شیدا
که ما گمشدگان را کند عشق تو پیدا
نه بهاریم نه خزانیم
نه چنانیم نه چنینیم
که بدین حال دگرگون نتوانیم به یک جا نشینیم
صفاخانه ی دل را به غمها نسپاریم
که غمهای جهان را به یکجا نشماریم
نجویید و نپرسیدکه بودیم و که هستیم
که بی نام و نشانیم ز قید همه رسیتیم
برآمد چه نسیمی که گل داده خزان هم
به رقص آمده با گل خس و خار جهان هم
در ایم گمشدگی ها چه شادیم و چه شیدا
که ما گمشدگان را کند عشق تو پیدا
نه بهاریم نه خزانیم
نه چنانیم نه چنینیم
که بدین حال دگرگون نتوانیم به یک جا نشینیم
صفاخانه ی دل را به غمها نسپاریم
که غمهای جهان را به یکجا نشماریم
نجویید و نپرسیدکه بودیم و که هستیم
که بی نام و نشانیم ز قید همه رسیتیم
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان