موسیقی دستگاهی
نوازنده ی سنتور : رضا ورزنده
زلف آشفته ام پریشانت کند
خنده ها کردم که گریانت کند
تا کشیدم از سر کویت به ناز
تا چنین سر در گریبانت کنم
گر گرفتاری به درد زاهدی
گوشه ی میخانه درمانت کند
بی خبر از دل به جانم بازگرد
تا درون سینه پنهانت کند
من همان آتش به جان پروانه ام
شمع شو تا جان به قربانت کنم
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
وندر دل آتش در آ ، پروانه شو پروانه شو
هم خویش را دیوانه کن ، هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان ، همخانه شو همخانه شو
باید که جمله جان شوی ، تا لایق جانان شوی
گر تو سوی مستان شوی ، مستانه شو مستانه شو
نوازنده ی سنتور : رضا ورزنده
زلف آشفته ام پریشانت کند
خنده ها کردم که گریانت کند
تا کشیدم از سر کویت به ناز
تا چنین سر در گریبانت کنم
گر گرفتاری به درد زاهدی
گوشه ی میخانه درمانت کند
بی خبر از دل به جانم بازگرد
تا درون سینه پنهانت کند
من همان آتش به جان پروانه ام
شمع شو تا جان به قربانت کنم
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
وندر دل آتش در آ ، پروانه شو پروانه شو
هم خویش را دیوانه کن ، هم خانه را ویرانه کن
وانگه بیا با عاشقان ، همخانه شو همخانه شو
باید که جمله جان شوی ، تا لایق جانان شوی
گر تو سوی مستان شوی ، مستانه شو مستانه شو
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
14:51
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه