تکخوانی محمدعلی قدمی همراه با دکلمه
جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا جوانی نیاید ز پیر
فراق دلت هست و نیروی تن
چو میدان فراخ است گویی بزن
قضا روزگاری ز من در ربود
که هر روز از وی شبی قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم اکنون که در باختم
چه کوشش کند پیر خر زیر بار
تو میرو که بر بادپایی سوار
شکسته قدح ور ببندند چست
نیاورد خواهد بهای درست
کنون کاوفتادت به غفلت ز دست
طریقی ندارد مگر باز بست
که گفتت به جیحون در انداز تن
چو افتاد، هم دست و پایی بزن
به غفلت بدادی ز دست آب پاک
چه چاره کنون جز تیمم به خاک
چو از چابکان در دویدن گرو
نبردی، هم افتان و خیزان برو
گر آن بادپایان برفتند تیز
تو بی دست و پای از نشستن بخیز
جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا جوانی نیاید ز پیر
فراق دلت هست و نیروی تن
چو میدان فراخ است گویی بزن
قضا روزگاری ز من در ربود
که هر روز از وی شبی قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم اکنون که در باختم
چه کوشش کند پیر خر زیر بار
تو میرو که بر بادپایی سوار
شکسته قدح ور ببندند چست
نیاورد خواهد بهای درست
کنون کاوفتادت به غفلت ز دست
طریقی ندارد مگر باز بست
که گفتت به جیحون در انداز تن
چو افتاد، هم دست و پایی بزن
به غفلت بدادی ز دست آب پاک
چه چاره کنون جز تیمم به خاک
چو از چابکان در دویدن گرو
نبردی، هم افتان و خیزان برو
گر آن بادپایان برفتند تیز
تو بی دست و پای از نشستن بخیز
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:34
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه