تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی و بی کلام همین قطعه
نمردم تا سیاهی جان بگیرد
که جان دادم که تا تاریکی بمیرد
مشو در ماتم مردان سیه پوش
مکن آیین یاران را فراموش
من آن برفم که بر من تافت خورشید
پس از مرگ از رگم سیلاب جوشید
از آن زندان برفی وارهیدم
در این دریا به آزادی رسیدم
ازین دریا فراتر می نهم گام
به اقیانوس می ریزم سرانجام
از آنجا هم اگر بال و پری بود
توان کوچید روزی دیر یا زود
من اکنون قطره ای امیدوارم
به سر اندیشه معراج دارم
مقام عشق را زیر و زبر نیست
ز من تا دوست گامی بیشتر نیست
نمردم تا سیاهی جان بگیرد
که جان دادم که تا تاریکی بمیرد
مشو در ماتم مردان سیه پوش
مکن آیین یاران را فراموش
من آن برفم که بر من تافت خورشید
پس از مرگ از رگم سیلاب جوشید
از آن زندان برفی وارهیدم
در این دریا به آزادی رسیدم
ازین دریا فراتر می نهم گام
به اقیانوس می ریزم سرانجام
از آنجا هم اگر بال و پری بود
توان کوچید روزی دیر یا زود
من اکنون قطره ای امیدوارم
به سر اندیشه معراج دارم
مقام عشق را زیر و زبر نیست
ز من تا دوست گامی بیشتر نیست
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه