قطعات پاپ باکلام و بی کلام
چون ماه در هفت آسمان، شهری همیشه جاودان
روح مسیحایی دمت، شوری به دلها مینهد
گویم سخن از اصفهان، این نیمهی خوب جهان
از مهد فرهنگ و هنر، روح تمدن در بشر
صد شهر در این کهکشان، تابد همی چون اختران
آواز دیگر سر دهم، بر خون عاشق سر نهم
خوانم نجف آباد را، خوبان مادرزاد را
کاشان تجلّی زمان، باغ و گلاب و عاشقان
شهر خمینی شهر را، شهر کلام و دهر را
گلپایگان و عالمان، تاریخ و فرهنگ عیان
گویم سخن از خوانسار، از شهد و شادی و بهار
از لاله های واژگون، از چشمه ی آیینه گون
نایین و فرش دست باف، با مردمی یک رنگ و صاف
از شهرضا شهر زمان، از همت مردان آن
از قلب اردستان گذر، باغ و انارستان نگر
کز دارالعرفان شد عیان، اسرار خلقت در نهان
لنجان ببین و چادگان، خاکش چو یاقوت روان
مبارکه در صنع و کار، ماند همیشه ماندگار
برخوار را با چشم دل، بنگر چه میروید ز گل
از میمه چون کردی گذر، گلهای گندم همچو زر
خوش مینوازد چشم جان، چون جلوهای از لامکان
شاهینشهر با صفا، با مردمانی بیریا
گو از نطنز و هستیاش، از قدرت و سرمستیاش
همچون زلال چشمهسار، اهل دهاقان نامدار
عطر خوش سیب آمده، بر قلب عاشق سر زده
خواهم سمیرم را ز جان، با آبشاری جاودان
استا فریدونشهر را، اقوام و مهر و نهر را
دشت فریدن را نگر، از لالهها حظّی ببر
آران و در بر بیدگل، از فرش تا عرش است گل
آن مردم خوب کویر، ایثارشان شعر شهیر
خور و بیابانک نشان، دارد ز پاکی روان
از سرزمین آفتاب، از شعر و فرهنگ و کتاب
صبح فلاورجان همی، از دل زداید هر غمی
تیران و کرون چون تنی، گردش ز ایمان جوشنی
در این سرای ماندگار، درهای سنگی یادگار
بوئین دیار نامدار، عطر میاندشت بوی یار
بر باغکار زنده رود، مهر از ازل تابیده بود
گویم سخن از اصفهان، این نیمهی خوب جهان
چون ماه در هفت آسمان، شهری همیشه جاودان
روح مسیحایی دمت، شوری به دلها مینهد
گویم سخن از اصفهان، این نیمهی خوب جهان
از مهد فرهنگ و هنر، روح تمدن در بشر
صد شهر در این کهکشان، تابد همی چون اختران
آواز دیگر سر دهم، بر خون عاشق سر نهم
خوانم نجف آباد را، خوبان مادرزاد را
کاشان تجلّی زمان، باغ و گلاب و عاشقان
شهر خمینی شهر را، شهر کلام و دهر را
گلپایگان و عالمان، تاریخ و فرهنگ عیان
گویم سخن از خوانسار، از شهد و شادی و بهار
از لاله های واژگون، از چشمه ی آیینه گون
نایین و فرش دست باف، با مردمی یک رنگ و صاف
از شهرضا شهر زمان، از همت مردان آن
از قلب اردستان گذر، باغ و انارستان نگر
کز دارالعرفان شد عیان، اسرار خلقت در نهان
لنجان ببین و چادگان، خاکش چو یاقوت روان
مبارکه در صنع و کار، ماند همیشه ماندگار
برخوار را با چشم دل، بنگر چه میروید ز گل
از میمه چون کردی گذر، گلهای گندم همچو زر
خوش مینوازد چشم جان، چون جلوهای از لامکان
شاهینشهر با صفا، با مردمانی بیریا
گو از نطنز و هستیاش، از قدرت و سرمستیاش
همچون زلال چشمهسار، اهل دهاقان نامدار
عطر خوش سیب آمده، بر قلب عاشق سر زده
خواهم سمیرم را ز جان، با آبشاری جاودان
استا فریدونشهر را، اقوام و مهر و نهر را
دشت فریدن را نگر، از لالهها حظّی ببر
آران و در بر بیدگل، از فرش تا عرش است گل
آن مردم خوب کویر، ایثارشان شعر شهیر
خور و بیابانک نشان، دارد ز پاکی روان
از سرزمین آفتاب، از شعر و فرهنگ و کتاب
صبح فلاورجان همی، از دل زداید هر غمی
تیران و کرون چون تنی، گردش ز ایمان جوشنی
در این سرای ماندگار، درهای سنگی یادگار
بوئین دیار نامدار، عطر میاندشت بوی یار
بر باغکار زنده رود، مهر از ازل تابیده بود
گویم سخن از اصفهان، این نیمهی خوب جهان
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:44باكلام
-
4:44بی كلام
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان