اجرای چند تصنیف با ارکستر
آهنگساز : محمدجلیل عندلیبی
خواننده : علیرضا افتخاری
شاعر : غزالی
شاعر : فریدون مشیری
شاعر : حافظ
شاعر : وحشی بافقی
از بزم طرب باده گساران همه رفتند
آیینه دلان٬ نکته گذاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
نه کوه کن دلشده ماندست و نه مجنون
از کوی جنون سلسله داران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
زین شهر شهیدان تو با جامه گلگون
پاکیزه تر از ابر بهاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
چون گرد که اندر پی هر قافله ماند
ما مانده در این راه و سواران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
از دست غمت آیینه داران همه رفتند
اندوه خوران٬ سینه فکاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
زان طوطی بزم تو خموش است غزالی
آیینه دلان نکته گذاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشهها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو نگاه تو در ترانهی من
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ بیجوانهی من
چه نیمه شبها کز پارهای ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساختهام
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیدهی من
بهجز تو یاد همه چیز را رها کرده است
دو چشم خستهی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
آهنگساز : محمدجلیل عندلیبی
خواننده : علیرضا افتخاری
شاعر : غزالی
شاعر : فریدون مشیری
شاعر : حافظ
شاعر : وحشی بافقی
از بزم طرب باده گساران همه رفتند
آیینه دلان٬ نکته گذاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
نه کوه کن دلشده ماندست و نه مجنون
از کوی جنون سلسله داران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
زین شهر شهیدان تو با جامه گلگون
پاکیزه تر از ابر بهاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
چون گرد که اندر پی هر قافله ماند
ما مانده در این راه و سواران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
از دست غمت آیینه داران همه رفتند
اندوه خوران٬ سینه فکاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
زان طوطی بزم تو خموش است غزالی
آیینه دلان نکته گذاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشهها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو نگاه تو در ترانهی من
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ بیجوانهی من
چه نیمه شبها کز پارهای ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساختهام
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیدهی من
بهجز تو یاد همه چیز را رها کرده است
دو چشم خستهی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نهفتن تا کی
سوختم سوختم این سوز نگفتن تا کی
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد
آهنگساز : محمدجلیل عندلیبی
خواننده : علیرضا افتخاری
شاعر : غزالی
شاعر : فریدون مشیری
شاعر : حافظ
شاعر : وحشی بافقی
از بزم طرب باده گساران همه رفتند
آیینه دلان٬ نکته گذاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
نه کوه کن دلشده ماندست و نه مجنون
از کوی جنون سلسله داران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
زین شهر شهیدان تو با جامه گلگون
پاکیزه تر از ابر بهاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
چون گرد که اندر پی هر قافله ماند
ما مانده در این راه و سواران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
از دست غمت آیینه داران همه رفتند
اندوه خوران٬ سینه فکاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
زان طوطی بزم تو خموش است غزالی
آیینه دلان نکته گذاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشهها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو نگاه تو در ترانهی من
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ بیجوانهی من
چه نیمه شبها کز پارهای ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساختهام
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیدهی من
بهجز تو یاد همه چیز را رها کرده است
دو چشم خستهی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
آهنگساز : محمدجلیل عندلیبی
خواننده : علیرضا افتخاری
شاعر : غزالی
شاعر : فریدون مشیری
شاعر : حافظ
شاعر : وحشی بافقی
از بزم طرب باده گساران همه رفتند
آیینه دلان٬ نکته گذاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
نه کوه کن دلشده ماندست و نه مجنون
از کوی جنون سلسله داران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
زین شهر شهیدان تو با جامه گلگون
پاکیزه تر از ابر بهاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
چون گرد که اندر پی هر قافله ماند
ما مانده در این راه و سواران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
از دست غمت آیینه داران همه رفتند
اندوه خوران٬ سینه فکاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
زان طوطی بزم تو خموش است غزالی
آیینه دلان نکته گذاران همه رفتند
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
ما با که نشینیم که یاران همه رفتند؟
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشهها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
هنوز پنجره باز است
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر تو نگاه تو در ترانهی من
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ بیجوانهی من
چه نیمه شبها کز پارهای ابر سپید
به روی لوح سپهر
ترا چنانکه دلم خواسته است ساختهام
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه دراین خانه ست
غبار سربی اندوه، بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیدهی من
بهجز تو یاد همه چیز را رها کرده است
دو چشم خستهی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
میسوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان
ای نور چشم مستان در عین انتظارم
چنگ حزین و جامی بنواز یا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
مه جلوه مینماید بر سبز خنگ گردون
تا او به سر درآید بر رخش پا بگردان
دوران همینویسد بر عارضش خطی خوش
یا رب نوشته بد از یار ما بگردان
حافظ ز خوبرویان بختت جز این قدر نیست
گر نیستت رضایی حکم قضا بگردان
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سر و سامانی من گوش کنید
گفت وگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این آتش جان سوز نهفتن تا کی
سوختم سوختم این سوز نگفتن تا کی
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجویی بودیم
عقل و دین باخته، دیوانه رویی بودیم
بستهٔ سلسلهٔ سلسله مویی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
عشق من شد سبب خوبی و رعنایی او
داد رسوایی من شهرت زیبایی او
این زمان عاشق سرگشته فراوان دارد
کی سر برگ من بی سر و سامان دارد
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:24آهنگساز : علیرضا افتخاری خواننده : علیرضا افتخاری شاعر : فریدون مشیری
-
7:25آهنگساز : علیرضا افتخاری خواننده : علیرضا افتخاری شاعر : غزالی
-
8:08آهنگساز : علیرضا افتخاری خواننده : علیرضا افتخاری شاعر : حافظ
-
7:13آهنگساز : علیرضا افتخاری خواننده : علیرضا افتخاری شاعر : وحشی بافقی
کاربر مهمان
کاربر مهمان