تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
اگرچه عمر من ای یار بی بهار نبود
نصیبم از همه عالم جز انتظار نبود
مرا که کشته ی عشقم به حال خود مگذار
چرا که بین من و تو چنین قرار نبود
هوای دیدنت ای گل، دل مرا خون کرد
مباد باز بگویی به غم دچار نبود
شکایت از دل نالان چرا کنم هردم
که عشق روی تو جانا به اختیار نبود
تو را به عشق قسم، با دلم مدارا کن
اگرچه با من عاشق بخت یار نبود
کجاست آن می باقی که از حلاوت عشق
چنین به کام من ای یار، روزگار نبود
اگرچه عمر من ای یار بی بهار نبود
نصیبم از همه عالم جز انتظار نبود
مرا که کشته ی عشقم به حال خود مگذار
چرا که بین من و تو چنین قرار نبود
هوای دیدنت ای گل، دل مرا خون کرد
مباد باز بگویی به غم دچار نبود
شکایت از دل نالان چرا کنم هردم
که عشق روی تو جانا به اختیار نبود
تو را به عشق قسم، با دلم مدارا کن
اگرچه با من عاشق بخت یار نبود
کجاست آن می باقی که از حلاوت عشق
چنین به کام من ای یار، روزگار نبود
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان