ترانه ای با صدا و آهنگسازی ناصر عبداللهی و شعری از محمدعلی بهمنی
نتوان گفت که این قافله وار میماند
خسته و خفته از این خیر جدا میماند
این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر همره تاریخ به جا میماند
این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر همره تاریخ به جا میماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دلسیر ز هر دام رها میماند
میرسی آخر و افسانه ی وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه ها میماند
بی صداتر ز سکوتیم، بی صداتر ز سکوتیم
ولی گام خروش نغمه ی ماست که در گوش شما میمانید
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند
نتوان گفت که این قافله وار میماند
خسته و خفته از این خیر جدا میماند
این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر همره تاریخ به جا میماند
این ره این نیست که از خاطره اش یاد کنیم
این سفر همره تاریخ به جا میماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دلسیر ز هر دام رها میماند
میرسی آخر و افسانه ی وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه ها میماند
بی صداتر ز سکوتیم، بی صداتر ز سکوتیم
ولی گام خروش نغمه ی ماست که در گوش شما میمانید
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند
بروید ای دلتان نیمه که در شیوه ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا میماند
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه