ترانهی پاپ ارکسترال
سرنوشت را، باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصهها را قِصهای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گل بکاریم، از دل گِل گُل بَراریم
در زمستان، در بهاران، زیرِ باران
گل بکاریم، گر بخواهیم، گر نخواهیم
باغبانِ روزگاریم
سرنوشت را، باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصهها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گر تو روزی را زِ این بازی بدانی
نکتهیِ رمزش بخوانی
لحظههایِ زندگی چون موج دریاست
گرچه سرد و سخت زیباست
موجِ این دریا گر از پس سرگذشتت
سرنوشتت سرگذشتت
بر فرازِ قلهیِ باور سفر کن
بالِ خود را باز تر کن
همچو حافظ پای کوبان و غزل خوان
لشگرِ غم را بسوزان
در فلک سقفی نمانده این زمانه
پَر بزن تا بی کرانه
سرنوشت را، باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصهها را قِصهای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
قصهای از سَر نوشت
قِصهای از سرنوشت
سرنوشت را، باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصهها را قِصهای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گل بکاریم، از دل گِل گُل بَراریم
در زمستان، در بهاران، زیرِ باران
گل بکاریم، گر بخواهیم، گر نخواهیم
باغبانِ روزگاریم
سرنوشت را، باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصهها را قِصه ای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
گر تو روزی را زِ این بازی بدانی
نکتهیِ رمزش بخوانی
لحظههایِ زندگی چون موج دریاست
گرچه سرد و سخت زیباست
موجِ این دریا گر از پس سرگذشتت
سرنوشتت سرگذشتت
بر فرازِ قلهیِ باور سفر کن
بالِ خود را باز تر کن
همچو حافظ پای کوبان و غزل خوان
لشگرِ غم را بسوزان
در فلک سقفی نمانده این زمانه
پَر بزن تا بی کرانه
سرنوشت را، باید از سر نوشت
شاید این بار کمی بهتر نوشت
عاشقی را غرقِ در باور نوشت
غُصهها را قِصهای دیگر نوشت
از کجا این باور آمد که گفت
گر رَود سَر برنگردد سرنوشت
قصهای از سَر نوشت
قِصهای از سرنوشت
کاربر مهمان
کاربر مهمان