تصنیف سه گاه ارکسترال در هوای انتظار فرج ولی عصر (ع)
با باد گفتم نگوید شرح پریشانی من
تا فاش عالم نگردد اسرار پنهانی من
خود را سپردم به دست سیل غم تو
ولی کاش تنها تو باشی کنارم هنگام ویرانی من
زان دم که تو جلوه کردی دیگر ندیدم خودم را
زیرا که آیینه هم شد حیران ز حیرانی من
از کوچه ی ما گذر کن بر حال زارم نظر کن
ای از فروغ تو روشن شبهای ظلمانی من
باز آ که بنشینم ای گل در سایه سار نگاهت
عمری ست مانده براهت چشمان بارانی من
با باد گفتم نگوید شرح پریشانی من
تا فاش عالم نگردد اسرار پنهانی من
خود را سپردم به دست سیل غم تو
ولی کاش تنها تو باشی کنارم هنگام ویرانی من
زان دم که تو جلوه کردی دیگر ندیدم خودم را
زیرا که آیینه هم شد حیران ز حیرانی من
از کوچه ی ما گذر کن بر حال زارم نظر کن
ای از فروغ تو روشن شبهای ظلمانی من
باز آ که بنشینم ای گل در سایه سار نگاهت
عمری ست مانده براهت چشمان بارانی من
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه