تصنیف با موضوع عرفانی
به سر می دوم رو به خانه ی تو
که شاید بیابم نشانه ی تو
فتاده زپا خسته آمده ام
که سر بگذارم به شانه تو
به یادت به هر سو نظاره کنم
ز داغت به تن جامه پاره کنم
غمت گر به جانم شرر نزند
هوای جنونم به سر نزند
امید دلم در برم بنشین
تا مگر ز دلم غم برون برود
وگر نه ز چشم نخفته ی من
تا سپیدهدمان جوی خون برود
ز جور فلک مانده در قفسم
تا به سنگ ستم پر شکسته مرا
وگر این قفس را به هم شکنم
تا کجا ببرد بال خسته مرا
نخیزد نغمه ی مستانه ی تو
شده پر گرد غم کاشانه ی تو
گرفته شعر تو روی زمین را
چرا زیر زمین شد خانه ی تو
به سر می دوم رو به خانه ی تو
که شاید بیابم نشانه ی تو
فتاده زپا خسته آمده ام
که سر بگذارم به شانه تو
به یادت به هر سو نظاره کنم
ز داغت به تن جامه پاره کنم
غمت گر به جانم شرر نزند
هوای جنونم به سر نزند
امید دلم در برم بنشین
تا مگر ز دلم غم برون برود
وگر نه ز چشم نخفته ی من
تا سپیدهدمان جوی خون برود
ز جور فلک مانده در قفسم
تا به سنگ ستم پر شکسته مرا
وگر این قفس را به هم شکنم
تا کجا ببرد بال خسته مرا
نخیزد نغمه ی مستانه ی تو
شده پر گرد غم کاشانه ی تو
گرفته شعر تو روی زمین را
چرا زیر زمین شد خانه ی تو
کاربر مهمان