سرود ارکسترال و بی کلام همین قطعه در فضای موسیقی دستگاهی
غریبان را دل از بهر تو خون است
دل خویشان نمی دانم که چون است
عنان گریه چون شاید گرفتند
که از دست شکیبایی برون است
شکیبایی مجوی از جان مهجور
که بار از طاقت مسکین فزون است
دگر خون سیاوشان بود رنگ
که آب چشم ها عناب گون است
که دنیا صاحبی بدعهد و خونخوار
زمان مادری بی مهر و دون است
نه اکنون است بر ما جور ایام که از دوران آدم تا کنون است
نمی دانم حدیث نامه چون است همی بینم که عنوانش به خون است
غریبان را دل از بهر تو خون است دل خویشان نمی دانم که چون است
غریبان را دل از بهر تو خون است
دل خویشان نمی دانم که چون است
عنان گریه چون شاید گرفتند
که از دست شکیبایی برون است
شکیبایی مجوی از جان مهجور
که بار از طاقت مسکین فزون است
دگر خون سیاوشان بود رنگ
که آب چشم ها عناب گون است
که دنیا صاحبی بدعهد و خونخوار
زمان مادری بی مهر و دون است
نه اکنون است بر ما جور ایام که از دوران آدم تا کنون است
نمی دانم حدیث نامه چون است همی بینم که عنوانش به خون است
غریبان را دل از بهر تو خون است دل خویشان نمی دانم که چون است
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان