ترانهی پاپ
من یادگاری از تو ندارم
جز گریههای بیاعتبارم
جز روح زندانی در این تن
قلبی که دیگر صبری ندارد
هرجای این شهر ابری ببارد
راهی ندارم جز شکستن
از عاشقانههایم
جز درد شانههایم
چه مانده بی تو ای عشق
از غربتم بگویم
یا از خزان رویم
بیبرگ و بارم ای عشق
دار و ندارم ای عشق
برگرد به لب رسیده جان میترسم
از طعنهی بیامانشان میترسم
از مردم بی عشق بگیرم ای عشق
در غربتم آشنا بمان میترسم
از عاشقانههایم
جز درد شانههایم
چه مانده بی تو ای عشق
از غربتم بگویم
یا از خزان رویم
بیبرگ و بارم ای عشق
دار و ندارم ای عشق
من یادگاری از تو ندارم
جز گریههای بیاعتبارم
جز روح زندانی در این تن
قلبی که دیگر صبری ندارد
هرجای این شهر ابری ببارد
راهی ندارم جز شکستن
از عاشقانههایم
جز درد شانههایم
چه مانده بی تو ای عشق
از غربتم بگویم
یا از خزان رویم
بیبرگ و بارم ای عشق
دار و ندارم ای عشق
برگرد به لب رسیده جان میترسم
از طعنهی بیامانشان میترسم
از مردم بی عشق بگیرم ای عشق
در غربتم آشنا بمان میترسم
از عاشقانههایم
جز درد شانههایم
چه مانده بی تو ای عشق
از غربتم بگویم
یا از خزان رویم
بیبرگ و بارم ای عشق
دار و ندارم ای عشق
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان