تصنیف ارکسترال همایون
اگر تو بدانی ز فرهاد بودن چه رنجی کشیدم
دم از بی وفایی دگر نزنی
به کوه خیالم زدم تیشه هرشب که شیرین تو باشی و پر نزنی
شتابان به سویت به جانب کویت روانه شدم من
کجایی ببینی که رسوای آه زمانه شدم من
ز بیم شماتت ز بند اسارت ندارم رهایی
به حال پریشان دعا کردم امشب که پیش من آیی
ز عشوه گری ها ازین دلبری ها دل از من ربودی
ندانستی آخر نگار دل من همشیه تو بودی
بدون تو تنها در این فصل دیگر تنم بی بهار است
به امید صبح وصال تو جانا شبم بیقرار است
به شبهای غربت در این کنج عزلت تپیده وجودم
شبیه گلستان اسیر زمستان تکیده وجودم
کنار تو ای گل جهان شبیه بهشت برین است
کجایی ببینی شب خانه ی من چو برزخ حزین است
دل افروز من در شب تار هجران پناهی ندارم
به جز دل سپردن به چشم سیاهت گناهی ندارم
اگر تو بدانی ز فرهاد بودن چه رنجی کشیدم
دم از بی وفایی دگر نزنی
به کوه خیالم زدم تیشه هرشب که شیرین تو باشی و پر نزنی
شتابان به سویت به جانب کویت روانه شدم من
کجایی ببینی که رسوای آه زمانه شدم من
ز بیم شماتت ز بند اسارت ندارم رهایی
به حال پریشان دعا کردم امشب که پیش من آیی
ز عشوه گری ها ازین دلبری ها دل از من ربودی
ندانستی آخر نگار دل من همشیه تو بودی
بدون تو تنها در این فصل دیگر تنم بی بهار است
به امید صبح وصال تو جانا شبم بیقرار است
به شبهای غربت در این کنج عزلت تپیده وجودم
شبیه گلستان اسیر زمستان تکیده وجودم
کنار تو ای گل جهان شبیه بهشت برین است
کجایی ببینی شب خانه ی من چو برزخ حزین است
دل افروز من در شب تار هجران پناهی ندارم
به جز دل سپردن به چشم سیاهت گناهی ندارم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
7:08
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه