ترانهی ارکسترال
دگر باره شد تازه گلم جلوهگر
ز نو جلوهگر شد به جمالی دگر
بیامد آن نگار من
بهشت من بهار من
بعد از آن ظلم و آن جور و ستم
آمد او تا کند چاره غم
چه شبها که با یاد آن رخ همچو قمر
نگه کردهام در جمال مهتاب سحر
پس از امید بسیار، نصیب من شد دیدار
خوشا پس از دوریها ز در درآید دلدار
کنون که از بخت جوان در بر آن مونس جان دلشادم
خوشم که از دست ستم آتش غم فارغم و آزادم
مه جلوهگر آمد، شام سیه طی شد
روشن جهان من از جلوه وی شد
از وصل دلبر عیشی دلکشتر کی باشد دیگر
شادی کن ای دل چون داری در بر یاری جان پرور
دگر باره شد تازه گلم جلوهگر
ز نو جلوهگر شد به جمالی دگر
بیامد آن نگار من
بهشت من بهار من
بعد از آن ظلم و آن جور و ستم
آمد او تا کند چاره غم
چه شبها که با یاد آن رخ همچو قمر
نگه کردهام در جمال مهتاب سحر
پس از امید بسیار، نصیب من شد دیدار
خوشا پس از دوریها ز در درآید دلدار
کنون که از بخت جوان در بر آن مونس جان دلشادم
خوشم که از دست ستم آتش غم فارغم و آزادم
مه جلوهگر آمد، شام سیه طی شد
روشن جهان من از جلوه وی شد
از وصل دلبر عیشی دلکشتر کی باشد دیگر
شادی کن ای دل چون داری در بر یاری جان پرور
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
