دکلمهی اشعار عاشورایی با همراهی ارکستر، مربوط به مجموعهای تلویزیونی به همین نام که از سیما پخش شد.
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:53اين شعر بي مقدمه در اوج فاصلهآسيمه سر رساند خودش را به قافلهاز بس پياده رفت به دنبال كاروانپاي تمام قافيه ها بست آبلهغم بين لايه لايه ي محزون نهان شدهچون بانوان پرده نشين مجللهعالم اسير سيل اسيرا كربلاستبايد دخيل بست به اين دست سلسلهاز لرزش مداوم سرشانه هاي كوهافتاده بود در غل و زنجير غلغلهاز هوش رفته دختري از فرط خستگيبيدار مانده خواهري از شوق نافلههفتاد و دو ستاره به معراج رفتندتا ساق عرش مانده فقط چند مرحلههفتاد و دو ستاره ي رخشنده در فرازدر هر فرود لشگري از شمر و هرملهيوسف شناس ها همه در لشگر حسيندنيا پرست ها پي اموال و عائلهبا لهجه حجازي شيرين تر از عسل بايد به جاي كربلا گفت كربلهدنيا نديده است مسلمان تر از وهبشيرين نديده است طفلي مثل حنظلههرگز نديده است كسي حرتر از زهيرمانند جون نيست كسي در جهان يلهميعادگاه آل علي بر فراز عرشآرامگاه آل يزيد است مزبلههم داستان مكتب عباس ها بس است در عشق در وفا و جنون در مقاتلهاينقد كه ماه لب تشنه ي آب بودديگر نداشت هيچ كس از تشنگي گلهمبهوت ماندم پس از كفه بر رقيباي عطر روز واقعه نجم و مجادلهرخت عزاست بر تن هر آيه ي نبادر ماتم عظيم خبرهاي واصلهافتاد در زمان اذالشمس كورتبر تاروپود سوره ي زلزال زلزلهقرآن كه ذبح شد نفس آيه ها بريدوالموت كاد ايتها ....بمقتلهعمري ست زجر مي كشم از زجر از سنانقلبم چه تير مي كشد از دست هرملهشغل شريف نوكري اش شد نصيبمانهرگز نداشتيم جز اين عشق مشغلهسعي صفا و مروه ي ما تا قيامت استدر دسته ي عزاي طويريج حرولهدل را هواي نوكري شاه كربلا بيهوده است هر چه بخواهم جز اين احمد حسين پور علويه
-
2:32هنگام محرّم شد و هنگام عزا، هايبرخيز و بخوان مرثيت كرببلا، هايپيراهن نيلي به تن تكيه بپوشاندرهاي حسينيه ي دل را بگشا، هايطبّال بزن طبل كه با گريه درآيندطّبال بزن باز بر اين طبل عزا، هايزنجير زنان حرم نور بياييد اي سلسله ها ، سلسله ها ، سلسله ها، هاي عباس علي تشنه و طفلان همه تشنهفرياد و فغان از ستم قوم دغا، هايبازوي حرم، نخل جوانمردي و ايثارعباس علي، حضرت شمع شهدا، هايبا ياد جوانمردي عباس و غم توخورشيد جدا گريه كند، ماه جدا، هايخورشيد نه اين است كه مي چرخد هر روزخورشيد سري بود جدا شد ز قفا، هايعليرضا قزوه
-
2:59چشمه چشمه مي جوشد خون اطهرت اين جا كور مي كند شب را، برق خنجرت اين جاچشمه چشمه مي جوشد، از دل زمين هر شبخون اصغرت آن جا، خون اكبرت اينجاميرسد به گوشم گرم، بانگ خطبه اي پرشورخطبه اي كه بعد از تو، خواند خواهرت اين جااز فرات مي جوشد، موج و مي زند بوسهبر كرانه ي خشكِ، حلق و حنجرت اين جادر فضا عجب حزني، موج مي زند امشب!شيهه مي كشد اسبي، روي پيكرت اين جااين فرشتهي وحي است، وحي تازه آيا چيست؟!روي نيزه مي خواند، آيهاي سرت اين جاكيست اين كه ناآرام، در خرابه مي گريد؟موج ميزند در خون، چشم دخترت اينجاكربلا چه پيوندي، با فدك مگر دارد؟غصب مي شود از نو، سهم مادرت اين جايك نهال بارآور، غَرس ميشود در خاكقطع مي شود دستي، از برادرت اين جاحجّ ناتمام تو، راز ديگري دارددر غدير خم جاري است، حجّ آخرت اين جااين ضريح شش گوشه، حجّ پاكبازان استآب مي شوم از شرم، در برابرت اين جامرتضي اميري اسفندقه
-
3:17دانه دانه اشك هايم روي دفتر ريختندعلقمه در علقمه بال كبوتر ريختنددر ميان دشت قرآن صفحه صفحه برگ برگهل اتي با آيه ي تطهير و كوثر ريختنددستهايش سروهاي سبز در آغوش دشت تا قيامت در نگاهش شور محشر ريختنديادم آمد روضه خوان وقتي كه يا عباس گفتاشكهايي را كه مادر پاي منبر ريختندرودها لب تشنه اش هستند در پاي الستآب را با ياد حلق خشك اصغر ريختندمي بها سر داده اند از چهار سويش هلهلهاز كمين نخل ها درياي لشكر ريختنديك طرف دست بريده سمت ديگر مشك آبيك طرف از چهار سو شمشير و خنجر ريختندتربتش سجاده خونش مهره ي تسبيح شدقطره قطره خون او مانند گوهر ريختندسكندر حسيني بامداد
-
4:24گره خورده است قلب آسمان بر تار گيسويتمعين ميشود تكليف محشر، با ترازويتنفسهايت معطر كرد دنياي نجابت راشبي كه شيش? عمر زمين پر ميشد از بويتخدا ميخواست در زيباترين نقاشي خلقتبه تصوير آورد قديسهها را با قلم مويتبهشتي ساخت تا قفل و كليدش دست تو باشدبيفتد هر چه ميدان است، دست چرخش گويتسلام اي كوثر جوشنده! اي درياي آرامش!زمين سر ميگذارد شب به شب روي پر قويتسلام اي مادرِ سرچشمههاي يازده گانه!كه جاري ميشوند از پايِ لبهاي ثناگويتغريبي ... رازناكي ... ليله القدر پيمبرها!شده عالَم پر از آهنگ ياقدوس ... و يا هويتقرار اين است: تو ام ابيها باشي از امشبكه بوسه ميزند پيغمبري بر دست و بر رويتنهان كردهاست در چتر عبايش يك شب ابريتو را اي ياس! با پروانههاي باغ شب بويتچه خاموشانه ميگريي! چه معصومانه ميخندي!نياوردند كل رنجها يك خم به ابرويتقلم با خط ميخي مينويسد شرح حالت رادر و ديوارها هستند با من ماجراجويتپراندي سينه سرخ زخميات را در دل تاريخادامه داشت اين پرواز تا كوچ پرستويتادامه داشت تا آنجا كه پرهاي پر از خون راملائك، شستشو دادند در تاب و تب جويتكه در محدود? جغرافياي درد از آن پسنمايان ميشود مرزِ كبوديهاي بازويتنه ... بي فهمِ تو فهمِ كربلا ممكن نخواهد شدكه روشن مانده مصباح الهدي با شور و سوسويتكمي آرامتر برخيز از اين آخرين سجده!كه ميلرزد دلِ عالم، به لرزشهاي زانويتتو باشي نخلهاي بي رمق آرام ميگيرندكبوترهاي چاهي ميپرند از دورها سويتكشاندي تا هواي چادرت دلهاي زخمي رادوا كن دردها را تا ابد با نوشدارويت!حسنا محمدزاده
-
5:08سلام علي قلب زينب صبوربا داغ مادرش غم دختر شروع شداو هرچه درد ديد از آن «در» شروع شدمادر به او كه پيرهن كهنه را سپرددل شوره هاي زخمي خواهر شروع شدباور نداشت آتش آن اتفاق راتا عصر روز حادثه باور شروع شدجمعه حدود ساعت سه بين قتلگاهتكرار قصه ي در و مادر شروع شداينجا بجاي ميخ در و قامتي كبوداينبار جنگ خنجر و حنجر شروع شدزينب! بلند گريه كن اينجا مدينه نيستحالا كه سوگواري حيدر شروع شدنه باورم نمي شود اين سطر "ناحيه"والشمرُ جالسٌ ... سر و خنجر ... شروع شدمي خواستم تمام كنم شعر را، نشديك غم تمام شد، غم ديگر شروع شدخورشيد روي نيزه شد و آسمان گرفتزينب گريست ... خنده ي لشكر شروع شداينها گذشت ...چفيه و سربند را كه بست،تا بوي سيب در دل سنگر شروع شد،رفتند دسته هاي عزايي كه راهشانبا « انتقام سيلي مادر » شروع شددر موج خون به سمت حرم سينه زن شدندرنگين شد اين غزل دم آخر، تمام شدمحمدسعيد ميرزايي
-
3:55دلم چو تيغ برهنه است روبروي نيامش كه بوي سوختن خيمه مي رسد به مشامش سلام مي كنم از دور و مي رسم به حريمي كه ابرو باد ومه و مهر مي دهند سلامشقدم گذاشته ام چو نسيم تا بكشاند مرا كشاكش طوفاني ...راهشبراي ديدن زيبايي اش گريسته دنيا كه روي عرش مي افتاده ستنگاه مي كنم از گوشه اي كه چشم خودم نيستبه جامه اي كه گره مي زند مرا به مقامشبه هيئت صلوات ايستاده صاحب موكب غم حسين چكيده ست از ميان كلامشنگاه كن به سرافرازي سپيده ي بي سر به شرم ظلمت و آن آفتاب بر لب بامشبه رنگ هروله ي موج ها بدل شده اينك مسير رد شدن عاشقان صبح قيامشسلام مي كنم آري سلام بر تو كه نوري كه خواهش دل از خودگذشتگان غيوريپل صراط من انگشت اوست گرچه بريده بهشت سينه ي معصوم اوست گرچه دريدهمرتضي حيدري آل كثير
-
2:14روز غم روز عطش روز عزا عاشوراروز گريان شدن عرش خدا عاشوراروز پرپر زدن خيل ملائك در خونهر زميني همان كرب و بلاست با عشقتروز نالان شدن ارض و سما عاشورانام هر روز به تقويم ولا عاشوراخواهر از هر جهتي روي تو را مي بيندشده تكثير در اين آينه ها عاشوراجاودان است غمت جان جهان است غمتزخم خونين مرا مهر شفا عاشورااز كجا آمده اين شور حسيني در دلبه كجا مي برد اين نوحه مرا عاشورازينبم زينب دلداده ي راه تو حسينما اسيريم اسيران نگاه تو حسيننغمه مستشار نظامي
-
2:34رقص خون بايد كه بگشايد غل و زنجير راعشق ميخواهد كه زيباتر كند تصوير راارباً اربا ميشود غرق تماشا ميشودآه زيبا ميكند اين بندها تعبير راهر طرف رو ميكند خورشيد آن سو مي رودميشود حس كرد زير خيمه اين تأثير راتير ميرقصد گلوي طفل را بو ميكشددر هوا حس ميكند ناگاه بوي شير راباد هو هو ميكشد خود را به هر سو ميكشداي خدا بيرون بياور از گلويم تير را...خشك ميشد چشمهي شير زنان شيردهآه ميخشكاند اين غم شيرهي انجير رابعد از اين زيبايي عالمگير خواهد شد حسينبعد از اين دنيا خودش حس ميكند تغيير راپونه نيكوئي
-
4:02جوشني از زخم بر تناشك افشان ذوالجناح بازگشت آشفته يال از ميدان ذوالجناحتا برد از قتلگاه گل خبر بر خيمه هايال را تر با خون شهيدان ذوالجناحتا كنار خيمه هاي منتظر خود را رساندحلقه اي را ديد گرد خويش گريان ذوالجناححلثه زد بر دور مركب اهل بيت سوگواراشك باران اهل بيت و اشك ريزان ذوالجناحزينب آمد از ميان خيمه بيرون با شتابديد برگشته بي صاحب ز ميدان ذوالجناحگيسوان خويش را آغشته با خون كرده بودتا ببندد با حسين اينگونه پيمان ذوالجناحپرسش از حال برادر كرد اما در جوابريخت تنها از نگاهش خون غلتان ذوالجناحكودكي پرسيد بابا كوجوابي چون نداشت كرد يال خويشتن پاسخ پريشان ذوالجناحگاه ميساييد سم بر سنگ گاه از همدلي نعل ميبوييد روي موي طفلان ذوالجناحبرده اند اسبان نجابت همه از او به ارثگرچه حيوان بود اما داشت وجدان ذوالجناحبود حيوان ليك تا آخر به ميدان ايستاد تا دهد درس فداكاري به انسان ذوالجناحبود حيوان ليك در ميدان ايثار و شرف گوي سبقت برده از انس و از جان ذوالجناحبود حيوان ليك كه در رتبت فرا تر از آدمياولين حيوان كه خورد از آب حيوان ذوالجناحانقدر بر سنگ ها از بي كسي كوبيد سرتا كه داد آخر به رسم عاشقان جان ذوالجناحكاش من جاي تو مي بودم در آن ظهر غريباي غبار سم تو كهل دو چشمان ذوالجناحعبدالله حسيني
-
2:34كربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبودسر ني در نينوا مي ماند اگر زينب نبودچشمه فريادمظلوميت لب تشنگاندر كوير تفته جا مي ماند اگر زينب نبودذوالجناح دادخواهي بي سوارو بي لگامدر بيابان ها رها مي ماند اگر زينب نبود در طلوع داغ اصغر استخوان اشك سرخدر گلوي چشمها مي ماند اگر زينب نبوددر عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب پشت كوه فتنه ها مي ماند اگر زينب نبودچهره سرخ حقيقت بعد از آن توفان رنگپشت ابري از ريا مي ماند اگر زينب نبوددر ميان راه بار اين رسالت بر زمينسست تر از پيكر جدا مي ماند اگر زينب نبودتا سحر دوشينه مي خواندند با من قدسيانكربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبودقادر طهماسبي
-
1:59در دل تاريخ سري بود از عهد قديم در چنين روز قراري داشت با افشا شدن الغرض آنان كه اين سرخ مشجر ديدهاندصحنهي روز قيامت را مصور ديدهاند دشت گويا شب نخوابيدهست و در كابوس تلخ هرچه سنگ و چوب، خواب صبح محشر ديدهانددشمنان چون برگ لرزانند بر شاخ درخت چون كه در يك جنگ 72 لشگر ديدهاند يك طرف عباس در رزم است در سمتي حسينواي بر قومي كه در يك صف، دو حيدر ديدهاند ساكن دير بحيرا كو كه امشب راهبان در سر خونين علامات پيمبر ديدهاند ظهر عاشورا به چشم خود همه اهل حرم برگ قرآن در ميان دشت پرپر ديدهاند ماه ما منزل به منزل در مقامات طيور گاه در ني يك زمان در دشت، يك شب در تنورابوطالب مظفري
-
2:08ناله را از سر گرفتم سر به فريادم رسيدپشت در ماندم در ديگر به فريادم رسيدمادرم مي گفت طفلي بودم از باد خزان برگ گل مي خواستم اصغر به فريادم رسيدشانه هايم زير بار سختي ايام بوديا علي گفتم علي اكبر به فريادم رسيدتشنه ي ديدار بودم گفتم اي عباس آبدستهاي ساقي كوثر به فريادم رسيدهر كجا از خستگي افتادم و گفتم حسينمادرم زهرا به پيغمبر به فريادم رسيدآن كه از بالاي نيزه حاجتم را داده بوددر تنوري زير خاكستر به فريادم رسيدهيچ گه نوميد فريادت مشو اي دل كه من هر كه فريادش زدم آخر به فريادم رسيداحمد شهريار
-
4:14مصحف نوري و در واژه و معنا تازهوحي آيات تو هر لحظه و هرجا تازههرچه تكرار شود ، نام تو تكراري نيستما و شيريني اين شورِ سراپا تازهو جهان داغ تو را تازه نگه داشته استنه ! نگه داشته داغ تو جهان را تازهموج در موج به سر مي زند و مي گريدمانده داغ لب تو بر دل دريا تازهآه اي تشنه ي افتاده به هامون ، زخميآه اي زخم تو در غربتِ صحرا تازهتازه مي خواست كمي معركه آرام شودنعل ها تازه شد و داغ دل ما تازهكاروان رفت به مهماني كوفه كه در آنكوچه در كوچه شود غربت مولا تازهكاروان رفت به مهماني شام ، آه از شامزخم ها كهنه ولي زخم زبان ها تازهكاروان رفت ولي راه تو در عالم ماندبا شكوه قدم زينب كبري تازهاربعين است و قدم در قدم اعجاز غمتپر طپش ، گرم ، پر آوازه ، شكوفا ، تازهاي كه امروزِ جهان مات شكوه تو شده ستمانده غوغاي تو در جلوه ي فردا تازهتا كه غم هست و حرم هست و علم هست و قلمجلوه ي توست در آيينه ي دنيا تازهمحمدجواد شرافت
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه