display result search
منو

دریاست حسین

  • 14 قطعه
  • 4':14" مدت زمان
  • 1179 دریافت شده
دکلمه‌ی اشعار عاشورایی با همراهی ارکستر، مربوط به مجموعه‌ای تلویزیونی به همین نام که از سیما پخش شد.

آهنگ ها

  • عنوان
    زمان
  • 3:53
    اين شعر بي مقدمه در اوج فاصلهآسيمه سر رساند خودش را به قافلهاز بس پياده رفت به دنبال كاروانپاي تمام قافيه ها بست آبلهغم بين لايه لايه ي محزون نهان شدهچون بانوان پرده نشين مجللهعالم اسير سيل اسيرا كربلاستبايد دخيل بست به اين دست سلسلهاز لرزش مداوم سرشانه هاي كوهافتاده بود در غل و زنجير غلغلهاز هوش رفته دختري از فرط خستگيبيدار مانده خواهري از شوق نافلههفتاد و دو ستاره به معراج رفتندتا ساق عرش مانده فقط چند مرحلههفتاد و دو ستاره ي رخشنده در فرازدر هر فرود لشگري از شمر و هرملهيوسف شناس ها همه در لشگر حسيندنيا پرست ها پي اموال و عائلهبا لهجه حجازي شيرين تر از عسل بايد به جاي كربلا گفت كربلهدنيا نديده است مسلمان تر از وهبشيرين نديده است طفلي مثل حنظلههرگز نديده است كسي حرتر از زهيرمانند جون نيست كسي در جهان يلهميعادگاه آل علي بر فراز عرشآرامگاه آل يزيد است مزبلههم داستان مكتب عباس ها بس است در عشق در وفا و جنون در مقاتلهاينقد كه ماه لب تشنه ي آب بودديگر نداشت هيچ كس از تشنگي گلهمبهوت ماندم پس از كفه بر رقيباي عطر روز واقعه نجم و مجادلهرخت عزاست بر تن هر آيه ي نبادر ماتم عظيم خبرهاي واصلهافتاد در زمان اذالشمس كورتبر تاروپود سوره ي زلزال زلزلهقرآن كه ذبح شد نفس آيه ها بريدوالموت كاد ايتها ....بمقتلهعمري ست زجر مي كشم از زجر از سنانقلبم چه تير مي كشد از دست هرملهشغل شريف نوكري اش شد نصيبمانهرگز نداشتيم جز اين عشق مشغلهسعي صفا و مروه ي ما تا قيامت استدر دسته ي عزاي طويريج حرولهدل را هواي نوكري شاه كربلا بيهوده است هر چه بخواهم جز اين احمد حسين پور علويه
  • 2:32
    هنگام محرّم شد و هنگام عزا، هايبرخيز و بخوان مرثيت كرببلا، هايپيراهن نيلي به تن تكيه بپوشاندرهاي حسينيه ي دل را بگشا، هايطبّال بزن طبل كه با گريه درآيندطّبال بزن باز بر اين طبل عزا، هايزنجير زنان حرم نور بياييد اي سلسله ها ، سلسله ها ، سلسله ها، هاي عباس علي تشنه و طفلان همه تشنهفرياد و فغان از ستم قوم دغا، هايبازوي حرم، نخل جوانمردي و ايثارعباس علي، حضرت شمع شهدا، هايبا ياد جوانمردي عباس و غم توخورشيد جدا گريه كند، ماه جدا، هايخورشيد نه اين است كه مي چرخد هر روزخورشيد سري بود جدا شد ز قفا، هايعليرضا قزوه
  • 2:59
    چشمه چشمه مي جوشد خون اطهرت اين جا كور مي كند شب را، برق خنجرت اين جاچشمه چشمه مي جوشد، از دل زمين هر شبخون اصغرت آن جا، خون اكبرت اينجامي‏رسد به گوشم گرم، بانگ خطبه‏ اي پرشورخطبه ‏‏اي كه بعد از تو، خواند خواهرت اين جااز فرات مي‏ جوشد، موج و مي ‏زند بوسهبر كرانه ي خشكِ، حلق و حنجرت اين جادر فضا عجب حزني، موج مي زند امشب!شيهه مي كشد اسبي، روي پيكرت اين جااين فرشته‌ي وحي است، وحي تازه آيا چيست؟!روي نيزه مي خواند، آيه‌اي سرت اين جاكيست اين كه ناآرام، در خرابه مي گريد؟موج مي‌زند در خون، چشم دخترت اين‌جاكربلا چه پيوندي، با فدك مگر دارد؟غصب مي‏ شود از نو، سهم مادرت اين جايك نهال بارآور، غَرس مي‏شود در خاكقطع مي ‏شود دستي، از برادرت اين جاحجّ ناتمام تو، راز ديگري دارددر غدير خم جاري‌ است، حجّ آخرت اين جااين ضريح شش گوشه، حجّ پاكبازان استآب مي‏ شوم از شرم، در برابرت اين جامرتضي اميري اسفندقه
  • 3:17
    دانه دانه اشك هايم روي دفتر ريختندعلقمه در علقمه بال كبوتر ريختنددر ميان دشت قرآن صفحه صفحه برگ برگهل اتي با آيه ي تطهير و كوثر ريختنددستهايش سروهاي سبز در آغوش دشت تا قيامت در نگاهش شور محشر ريختنديادم آمد روضه خوان وقتي كه يا عباس گفتاشكهايي را كه مادر پاي منبر ريختندرودها لب تشنه اش هستند در پاي الستآب را با ياد حلق خشك اصغر ريختندمي بها سر داده اند از چهار سويش هلهلهاز كمين نخل ها درياي لشكر ريختنديك طرف دست بريده سمت ديگر مشك آبيك طرف از چهار سو شمشير و خنجر ريختندتربتش سجاده خونش مهره ي تسبيح شدقطره قطره خون او مانند گوهر ريختندسكندر حسيني بامداد
  • 4:24
    گره خورده است قلب آسمان بر تار گيسويتمعين مي‌شود تكليف محشر، با ترازويتنفس‌هايت معطر كرد دنياي نجابت راشبي كه شيش? عمر زمين پر مي­‌شد از بويتخدا مي‌خواست در زيباترين نقاشي خلقتبه تصوير آورد قديسه‌­ها را با قلم مويتبهشتي ساخت تا قفل و كليدش دست تو باشدبيفتد هر چه ميدان است، دست چرخش گويتسلام اي كوثر جوشنده! اي درياي آرامش!زمين سر مي­‌گذارد شب به شب روي پر قويتسلام اي مادرِ سرچشمه­‌هاي يازده گانه!كه جاري مي­‌شوند از پايِ لب­‌هاي ثناگويتغريبي ... رازناكي ... ليله القدر پيمبرها!شده عالَم پر از آهنگ ياقدوس ... و يا هويتقرار اين است: تو ام ابيها باشي از امشبكه بوسه مي­‌زند پيغمبري بر دست و بر رويتنهان كرده‌ا­­ست در چتر عبايش يك شب ابريتو را اي ياس! با پروانه‌­هاي باغ شب بويتچه خاموشانه مي­‌گريي! چه معصومانه مي‌خندي!نياوردند كل رنج‌­ها يك خم به ابرويتقلم با خط ميخي مي‌نويسد شرح حالت رادر و ديوارها هستند با من ماجراجويتپراندي سينه سرخ زخمي‌ات را در دل تاريخادامه داشت اين پرواز تا كوچ پرستويتادامه داشت تا آنجا كه پرهاي پر از خون راملائك، شستشو دادند در تاب و تب جويتكه در محدود? جغرافياي درد از آن پسنمايان مي‌شود مرزِ كبودي­‌هاي بازويتنه ... بي فهمِ تو فهمِ كربلا ممكن نخواهد شدكه روشن مانده مصباح الهدي با شور و سوسويتكمي آرام­تر برخيز از اين آخرين سجده!كه مي‌لرزد دلِ عالم، به لرزش­‌هاي زانويتتو باشي نخل­‌هاي بي رمق آرام مي­‌گيرندكبوترهاي چاهي مي‌­پرند از دورها سويتكشاندي تا هواي چادرت دل­‌هاي زخمي رادوا كن دردها را تا ابد با نوشدارويت!حسنا محمدزاده
  • 5:08
    سلام علي قلب زينب صبوربا داغ مادرش غم دختر شروع شداو هرچه درد ديد از آن «در» شروع شدمادر به او كه پيرهن كهنه را سپرددل شوره هاي زخمي خواهر شروع شدباور نداشت آتش آن اتفاق راتا عصر روز حادثه باور شروع شدجمعه حدود ساعت سه بين قتلگاهتكرار قصه ي در و مادر شروع شداينجا بجاي ميخ در و قامتي كبوداينبار جنگ خنجر و حنجر شروع شدزينب! بلند گريه كن اينجا مدينه نيستحالا كه سوگواري حيدر شروع شدنه باورم نمي شود اين سطر "ناحيه"والشمرُ جالسٌ ... سر و خنجر ... شروع شدمي خواستم تمام كنم شعر را، نشديك غم تمام شد، غم ديگر شروع شدخورشيد روي نيزه شد و آسمان گرفتزينب گريست ... خنده ي لشكر شروع شداينها گذشت ...چفيه و سربند را كه بست،تا بوي سيب در دل سنگر شروع شد،رفتند دسته هاي عزايي كه راهشانبا « انتقام سيلي مادر » شروع شددر موج خون به سمت حرم سينه زن شدندرنگين شد اين غزل دم آخر، تمام شدمحمدسعيد ميرزايي
  • 3:55
    دلم چو تيغ برهنه است روبروي نيامش كه بوي سوختن خيمه مي رسد به مشامش سلام مي كنم از دور و مي رسم به حريمي كه ابرو باد ومه و مهر مي دهند سلامشقدم گذاشته ام چو نسيم تا بكشاند مرا كشاكش طوفاني ...راهشبراي ديدن زيبايي اش گريسته دنيا كه روي عرش مي افتاده ستنگاه مي كنم از گوشه اي كه چشم خودم نيستبه جامه اي كه گره مي زند مرا به مقامشبه هيئت صلوات ايستاده صاحب موكب غم حسين چكيده ست از ميان كلامشنگاه كن به سرافرازي سپيده ي بي سر به شرم ظلمت و آن آفتاب بر لب بامشبه رنگ هروله ي موج ها بدل شده اينك مسير رد شدن عاشقان صبح قيامشسلام مي كنم آري سلام بر تو كه نوري كه خواهش دل از خودگذشتگان غيوريپل صراط من انگشت اوست گرچه بريده بهشت سينه ي معصوم اوست گرچه دريدهمرتضي حيدري آل كثير
  • 2:14
    روز غم روز عطش روز عزا عاشوراروز گريان شدن عرش خدا عاشوراروز پرپر زدن خيل ملائك در خونهر زميني همان كرب و بلاست با عشقتروز نالان شدن ارض و سما عاشورانام هر روز به تقويم ولا عاشوراخواهر از هر جهتي روي تو را مي بيندشده تكثير در اين آينه ها عاشوراجاودان است غمت جان جهان است غمتزخم خونين مرا مهر شفا عاشورااز كجا آمده اين شور حسيني در دلبه كجا مي برد اين نوحه مرا عاشورازينبم زينب دلداده ي راه تو حسينما اسيريم اسيران نگاه تو حسيننغمه مستشار نظامي
  • 2:34
    رقص خون بايد كه بگشايد غل و زنجير راعشق مي‌خواهد كه زيباتر كند تصوير راارباً اربا مي‌شود غرق تماشا مي‌شودآه زيبا مي‌كند اين بندها تعبير راهر طرف رو مي‌كند خورشيد آن سو مي رودمي‌شود حس كرد زير خيمه اين تأثير راتير مي‌رقصد گلوي طفل را بو مي‌كشددر هوا حس مي‌كند ناگاه بوي شير راباد هو هو مي‌كشد خود را به هر سو مي‌كشداي خدا بيرون بياور از گلويم تير را...خشك مي‌شد چشمه‌ي شير زنان شيردهآه مي‌خشكاند اين غم شيره‌ي انجير رابعد از اين زيبايي عالم‌گير خواهد شد حسينبعد از اين دنيا خودش حس مي‌كند تغيير راپونه نيكوئي
  • 4:02
    جوشني از زخم بر تناشك افشان ذوالجناح بازگشت آشفته يال از ميدان ذوالجناحتا برد از قتلگاه گل خبر بر خيمه هايال را تر با خون شهيدان ذوالجناحتا كنار خيمه هاي منتظر خود را رساندحلقه اي را ديد گرد خويش گريان ذوالجناححلثه زد بر دور مركب اهل بيت سوگواراشك باران اهل بيت و اشك ريزان ذوالجناحزينب آمد از ميان خيمه بيرون با شتابديد برگشته بي صاحب ز ميدان ذوالجناحگيسوان خويش را آغشته با خون كرده بودتا ببندد با حسين اينگونه پيمان ذوالجناحپرسش از حال برادر كرد اما در جوابريخت تنها از نگاهش خون غلتان ذوالجناحكودكي پرسيد بابا كوجوابي چون نداشت كرد يال خويشتن پاسخ پريشان ذوالجناحگاه ميساييد سم بر سنگ گاه از همدلي نعل ميبوييد روي موي طفلان ذوالجناحبرده اند اسبان نجابت همه از او به ارثگرچه حيوان بود اما داشت وجدان ذوالجناحبود حيوان ليك تا آخر به ميدان ايستاد تا دهد درس فداكاري به انسان ذوالجناحبود حيوان ليك در ميدان ايثار و شرف گوي سبقت برده از انس و از جان ذوالجناحبود حيوان ليك كه در رتبت فرا تر از آدمياولين حيوان كه خورد از آب حيوان ذوالجناحانقدر بر سنگ ها از بي كسي كوبيد سرتا كه داد آخر به رسم عاشقان جان ذوالجناحكاش من جاي تو مي بودم در آن ظهر غريباي غبار سم تو كهل دو چشمان ذوالجناحعبدالله حسيني
  • 2:34
    كربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبودسر ني در نينوا مي ماند اگر زينب نبودچشمه فريادمظلوميت لب تشنگاندر كوير تفته جا مي ماند اگر زينب نبودذوالجناح دادخواهي بي سوارو بي لگامدر بيابان ها رها مي ماند اگر زينب نبود در طلوع داغ اصغر استخوان اشك سرخدر گلوي چشمها مي ماند اگر زينب نبوددر عبور از بستر تاريخ، سيل انقلاب پشت كوه فتنه ها مي ماند اگر زينب نبودچهره سرخ حقيقت بعد از آن توفان رنگپشت ابري از ريا مي ماند اگر زينب نبوددر ميان راه بار اين رسالت بر زمينسست تر از پيكر جدا مي ماند اگر زينب نبودتا سحر دوشينه مي خواندند با من قدسيانكربلا در كربلا مي ماند اگر زينب نبودقادر طهماسبي
  • 1:59
    در دل تاريخ سري بود از عهد قديم در چنين روز قراري داشت با افشا شدن الغرض آنان كه اين سرخ مشجر ديده‌اندصحنه‌ي روز قيامت را مصور ديده‌اند دشت گويا شب نخوابيده‌‌ست و در كابوس تلخ هرچه سنگ و چوب، خواب صبح محشر ديده‌انددشمنان چون برگ لرزانند بر شاخ درخت چون كه در يك جنگ 72 لشگر ديده‌اند يك طرف عباس در رزم است در سمتي حسينواي بر قومي كه در يك صف، دو حيدر ديده‌اند ساكن دير بحيرا كو كه امشب راهبان در سر خونين علامات پيمبر ديده‌اند ظهر عاشورا به چشم خود همه اهل حرم برگ قرآن در ميان دشت پرپر ديده‌اند ماه ما منزل به منزل در مقامات طيور گاه در ني يك زمان در دشت، يك شب در تنورابوطالب مظفري
  • 2:08
    ناله را از سر گرفتم سر به فريادم رسيدپشت در ماندم در ديگر به فريادم رسيدمادرم مي گفت طفلي بودم از باد خزان برگ گل مي خواستم اصغر به فريادم رسيدشانه هايم زير بار سختي ايام بوديا علي گفتم علي اكبر به فريادم رسيدتشنه ي ديدار بودم گفتم اي عباس آبدستهاي ساقي كوثر به فريادم رسيدهر كجا از خستگي افتادم و گفتم حسينمادرم زهرا به پيغمبر به فريادم رسيدآن كه از بالاي نيزه حاجتم را داده بوددر تنوري زير خاكستر به فريادم رسيدهيچ گه نوميد فريادت مشو اي دل كه من هر كه فريادش زدم آخر به فريادم رسيداحمد شهريار
  • 4:14
    مصحف نوري و در واژه و معنا تازهوحي آيات تو هر لحظه و هرجا تازههرچه تكرار شود ، نام تو تكراري نيستما و شيريني اين شورِ سراپا تازهو جهان داغ تو را تازه نگه‌ داشته استنه ! نگه‌ داشته داغ تو جهان را تازهموج در موج به سر مي ‌زند و مي‌ گريدمانده داغ لب تو بر دل دريا تازهآه اي تشنه ي افتاده به هامون ، زخميآه اي زخم تو در غربتِ صحرا تازهتازه مي ‌خواست كمي معركه آرام شودنعل ‌ها تازه شد و داغ دل ما تازهكاروان رفت به مهماني كوفه كه در آنكوچه در كوچه شود غربت مولا تازهكاروان رفت به مهماني شام ، آه از شامزخم‌ ها كهنه ولي زخم زبان ‌ها تازهكاروان رفت ولي راه تو در عالم ماندبا شكوه قدم زينب كبري تازهاربعين است و قدم در قدم اعجاز غمتپر طپش ، گرم ، پر آوازه ، شكوفا ، تازهاي كه امروزِ جهان مات شكوه تو شده ‌ستمانده غوغاي تو در جلوه ي فردا تازهتا كه غم هست و حرم هست و علم هست و قلمجلوه ي توست در آيينه ي دنيا تازهمحمدجواد شرافت

مشخصات موسیقی

تصاویر

دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه

آلبوم‌هایی از همین سبک

صدای موسیقی