تصنیف ساخته فخرالدین اندیشه
باید به پا خیزم ز جا دل را چراغانی کنم
جان را برای شهر خود یکباره قرانی کنم
دلهای مردم را پر از شوری اهورایی کنم
باید تمام شهر را غرق شکوفایی کنم
چون اشک ماهی دیده ام رودی به رنگ نیل را
در روشنای چشم خود صبح چغازنبیل را
در سایه سار معرفت شهری مقاوم را ببین
شهری حماسه آفرین روشنتر از فتح المبین
جغرافیای عاشقی ای قلب تاریخ کهن
پیچیده نامت در جهان ای خاک گوهرخیز من
یک آسمان نور است این در جان و دل جاری شده
یک نور از آن قاضی شد و آن شیخ انصاری شده
گل میچکد از آسمان از صبح ها تا شامها
در اوج شهرت دیده ام شهری پر از گمنامها
هر گوشه از این خاک را آئینه باران دیده ام
در باغی از سبزقبا شور بهاران دیده ام
بر شانه ی خود برده ام داغ شهید را بارها
پیچیده نام شهر من در چارم خردادها
شهری به رنگ آسمان شهری نمونه در جهان
دزفول من ای قهرمان پاینده باش و جاودان
باید به پا خیزم ز جا دل را چراغانی کنم
جان را برای شهر خود یکباره قرانی کنم
دلهای مردم را پر از شوری اهورایی کنم
باید تمام شهر را غرق شکوفایی کنم
چون اشک ماهی دیده ام رودی به رنگ نیل را
در روشنای چشم خود صبح چغازنبیل را
در سایه سار معرفت شهری مقاوم را ببین
شهری حماسه آفرین روشنتر از فتح المبین
جغرافیای عاشقی ای قلب تاریخ کهن
پیچیده نامت در جهان ای خاک گوهرخیز من
یک آسمان نور است این در جان و دل جاری شده
یک نور از آن قاضی شد و آن شیخ انصاری شده
گل میچکد از آسمان از صبح ها تا شامها
در اوج شهرت دیده ام شهری پر از گمنامها
هر گوشه از این خاک را آئینه باران دیده ام
در باغی از سبزقبا شور بهاران دیده ام
بر شانه ی خود برده ام داغ شهید را بارها
پیچیده نام شهر من در چارم خردادها
شهری به رنگ آسمان شهری نمونه در جهان
دزفول من ای قهرمان پاینده باش و جاودان
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه