ترانهی پاپ
زمین و زمان را جهان را و جان را
دل عاشقان را بلرزان به آهی
قفس را شکستی ز هستی گسستی
سرت خوش که رستی؛ به ما هم نگاهی
دل و دیده خون کن، جنون کن جنون کن
غم از جان برون کن بگردان سبو را
شب رقص و جولان، بسوز و بسوزان،
بنوش و بنوشان شرابا طهورا
ز ماندن گذشتی، به بودن رسیدی
پر و بال از آتش گشودی؛ پریدی
سحر بود و سر بود و سودای وصلش
سحر بود و سحر تماشا؛ چه دیدی؟
تو کوهی اما چو پر به رقص آ
کنون که آمد شب تجلا تب تماشا
لحظه دیدن یار به طور سینا
قسم که باید ز هم بپاشد
هرآنکه خواهد دمی بیابد
شکوه دیدار زمین و زمان را
جهان را و جان را
دل عاشقان را بلرزان به آهی
قفس را شکستی ز هستی گسستی
سرت خوش که رستی؛ به ما هم نگاهی
زمین و زمان را جهان را و جان را
دل عاشقان را بلرزان به آهی
قفس را شکستی ز هستی گسستی
سرت خوش که رستی؛ به ما هم نگاهی
دل و دیده خون کن، جنون کن جنون کن
غم از جان برون کن بگردان سبو را
شب رقص و جولان، بسوز و بسوزان،
بنوش و بنوشان شرابا طهورا
ز ماندن گذشتی، به بودن رسیدی
پر و بال از آتش گشودی؛ پریدی
سحر بود و سر بود و سودای وصلش
سحر بود و سحر تماشا؛ چه دیدی؟
تو کوهی اما چو پر به رقص آ
کنون که آمد شب تجلا تب تماشا
لحظه دیدن یار به طور سینا
قسم که باید ز هم بپاشد
هرآنکه خواهد دمی بیابد
شکوه دیدار زمین و زمان را
جهان را و جان را
دل عاشقان را بلرزان به آهی
قفس را شکستی ز هستی گسستی
سرت خوش که رستی؛ به ما هم نگاهی
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:37
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان