آلبومی از ترانههای پاپ
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:40آتش تو در وجودم گشته پنهانمن كوير خاطراتت همچو بارانمثل برگي ماندهام در دست طوفانبا من از من آشناتربا تو در من شور ديگرچشم تو چراغ من اوج اشتياق من ديدن دوبارهي تووصف تو نگفتني واژههاي شعر من گيج استعارهي تومن از تو ندارم خبريبگو به كجا ميگذريمگر كه نسيمي خبري از تو دهدبگو چرا نمانديكه گريه ندارد اثري بر دل توبگو چرا نماندي
-
3:12با وجود تو ندارم آرزوييتا كه با قلبم تو گرم گفتگوييدلخوشم از اين كه شبها ماهم تو هستيشب چراغ دلفروز راهم تو هستيتا دل سپردم روزگارم رنگي دگر شداز رنج دنيا با خيالت دل بيخبر شدتو ماندگاري در خيالم اي ماه تابانپاك و لطيفي دلنشيني مانند بارانمن منتظر بودم چشمم به راهت بوددل محو ديدار چشم سياهت بودمن در كنارت دلخوشم اي حادثهي شيرينآرامش اين خانهاي در خاطر من بنشينجانم شده عطرآگين در خاطر من بنشين
-
4:20نگاهم هر شب به دريا ماندهاسير موجم نميدانيتو را ميخواهم ولي ميدانم كه با من ديگر نميمانيچه قايقها كه از ساحل به شوق ديداربه سوي تو شده راهي به دل دارد غم بسياردريا راز عشق مرا ميدانددريا من را سوي خودش ميخوانددو چشم تو آئينه من شد كه جلوهاي از آسمان داردبهار مني با تو شكفتم تنم بي تو رنگ خزان دارد
-
3:09پشت اين پنجره هر روز يه نفر منتظره تا تو از راه برسيلحظه لحظهش داره با حسرت تو ميگذره تا تو از راه برسيهر روز كار اون زل زدن به عكس تو قابهتنهايي سخته وقتي كه تو نيستي عذابهرؤيا ميبافه باز دوباره چشماش ميبارهآروم ميگيره اما نميتونه بخوابهچي برام مونده به جز خاطرههايي كه گذاشتيتو كه دلواپسي چشماي خيس رو نميدونيمث يك دفتر كهنه دورم انداختي و رفتيكاش از اول ميدونستم كه تو با من نميمونيبين من و تو جز فاصلهها چيزي كه نموندهنيستي ببيني هستي من و تنهايي سوزوندهحرف من ناتمومه ديدارت آرزومهتا هستم بدون توي قلب من پنهونينمنم ميرسي آهنگ خوش باروني
-
3:21از تو در دل شوري بر پاعشق تو در فال من آشفته شده حال من اي وسوسه زيباعاشق روي توأم آوارهي كوي توأم بي تو چه كنم تنهاگيسو را افشان كن راز دل پنهان كنتا دل به تو دادم شدهاي دار و ندارممهر تو به جانم شده اي همدم و يارمهمراهم هستي هر لحظه هرجا لبريزم از تو حتي در رؤياراهي مشو هرگز تنها بي منصحرا به هوايت گشته گلشنماه از گل روي تو شد پنهانچشمم ز نگاهت گشته روشن
-
3:48مرا رها نميكند نگاه عاشقانهي توبراي من چه بهتر از حضور بيبهانه توبيا ببين كه عشق تو چو شعلهاي به جان من زدكه هركجا سرودم از شكوه جاودانهي توچرا از دلم نداري خبر تو اي دليل بودن منرسيدي چو جان كنارم بمان تو اي تب سرودن منبراي از تو گفتنبه جنون رسيدم امشبكه تو را نديدم امشبمن با يادت جان بسپارمبگو اشك من نبارد دگر كه بر دلش اثر ندارد
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان