سرود ساخته بهزاد صبوری
روزها در استوای آتش و خون می گذشت
سبز می آمد بهار آنگاه پرخون می گذشت
عشق ورزان نقشی از افسانه بالاتر زدند
لیلی آنجا در هجوم عشق مجنون می گذشت
ناگهان تیری گلوی آسمان را می شکافت
ناگهان همسنگرت از هفت گردون می گذشت
سالک شبهای آتش در هجوم شعله ها
کفشی از تاول فراهم داشت کز خون می گذشت
آن طرف تر پیکری پیچیده در نور حضور
از شهید آباد شبهای شبیخون می گذشت
در شهود خویش ماه از جلگه های آسمان
خون آلود بر آمواج کارون می گذشت
روزها در استوای آتش و خون می گذشت
سبز می آمد بهار آنگاه پرخون می گذشت
عشق ورزان نقشی از افسانه بالاتر زدند
لیلی آنجا در هجوم عشق مجنون می گذشت
ناگهان تیری گلوی آسمان را می شکافت
ناگهان همسنگرت از هفت گردون می گذشت
سالک شبهای آتش در هجوم شعله ها
کفشی از تاول فراهم داشت کز خون می گذشت
آن طرف تر پیکری پیچیده در نور حضور
از شهید آباد شبهای شبیخون می گذشت
در شهود خویش ماه از جلگه های آسمان
خون آلود بر آمواج کارون می گذشت
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه