ترانهی پاپ به زبان کردی کرمانجی
ماینا بوز جِل گِمَه ودلال سییار گِم داوتهِ وَرِخِنم ، بینهَ تَیار گِم
بُروشان لَه سَر ایجِق وَسَر دِم ایرو ساتَرا خَلات چیان خَوَر گِم ایرو
چاورَشا بینا مَئی و بَژن وبالی ناتا گانیا جییان ، صافی …ضَلالی
دَسمالا کَسک وسورهَ لَه َدس حَوالان اسمران،شیرین زِمان ، شیرین دَلالان
داوته، لَه هَر دَری شَواش شَواشَه
داوتا اسمَر ، یاری جاو قَرَه قاشه
فَتیر مَسگهَ خاریهَ عاشِق گُمندهَ قَرصهَ قَرصِه جایلانهَ ، آرَه گوَندهَ
جِلّا تِرمانی لَه سَر ماینا جَوانَه بوگّا مِن شیلوار سورهَ ، سَر وَه قَرانه
مَزِنا بینه چییان لَه ناو گینان دا سَری قندان دشگِنِن وکنِیّان دا
خادهِ جان زوال مَگین لَه خاشیا مَه رسما مَه سَربِلِند گَه ناتا جییا مَه
داوته، لَه هَر دَری شَواش شَواشَه
داوتا اسمر ، یاری جاو قَرَه قاشَه
«عروسی»
مادیان سفید را زین کرده و یارم را بر آن بنشانم.عروسی را برپا کرده و چادر عشایری را آماده کنم
دیگهای غذا را بر سر اجاق بگذارم.برایت طبق کش خبر کنم
سیاه چشم عشیره منی ، خوش قد و بالایی.مثل چشمهسار میان کوهها صاف و زلالی
دخترکان گندم گون و شیرین زبان و دستمال رنگی سرخ و سبز در دست دارند
عروسی است و از هرجا نوای شاباش !شاباش! بلند است.عروسی یار گندم گون و چشم مشکی است
نوازنده عروسی «فتیر مسگه»(نان فتیر خوابانده در روغن حیوانی) خورده است و پر انرژی است جوانان دست میزنند و برای رقص محلی دوره گرفتهاند
زین و برگ ترکمانی بر مادیان جوان نهادهاند. عروس من دامن چیندار سرخ به تن دارد و روسریاش با تزئینات نقره آذین بسته شده
بزرگان این عشیره درون چادرها مراسم قند شکستن را با شادی انجام میدهند
خداوندا زوال مرسان به شادیهای ما بگذار که رسمهایمان چون کوههایمان سر بلند کنند.
ماینا بوز جِل گِمَه ودلال سییار گِم داوتهِ وَرِخِنم ، بینهَ تَیار گِم
بُروشان لَه سَر ایجِق وَسَر دِم ایرو ساتَرا خَلات چیان خَوَر گِم ایرو
چاورَشا بینا مَئی و بَژن وبالی ناتا گانیا جییان ، صافی …ضَلالی
دَسمالا کَسک وسورهَ لَه َدس حَوالان اسمران،شیرین زِمان ، شیرین دَلالان
داوته، لَه هَر دَری شَواش شَواشَه
داوتا اسمَر ، یاری جاو قَرَه قاشه
فَتیر مَسگهَ خاریهَ عاشِق گُمندهَ قَرصهَ قَرصِه جایلانهَ ، آرَه گوَندهَ
جِلّا تِرمانی لَه سَر ماینا جَوانَه بوگّا مِن شیلوار سورهَ ، سَر وَه قَرانه
مَزِنا بینه چییان لَه ناو گینان دا سَری قندان دشگِنِن وکنِیّان دا
خادهِ جان زوال مَگین لَه خاشیا مَه رسما مَه سَربِلِند گَه ناتا جییا مَه
داوته، لَه هَر دَری شَواش شَواشَه
داوتا اسمر ، یاری جاو قَرَه قاشَه
«عروسی»
مادیان سفید را زین کرده و یارم را بر آن بنشانم.عروسی را برپا کرده و چادر عشایری را آماده کنم
دیگهای غذا را بر سر اجاق بگذارم.برایت طبق کش خبر کنم
سیاه چشم عشیره منی ، خوش قد و بالایی.مثل چشمهسار میان کوهها صاف و زلالی
دخترکان گندم گون و شیرین زبان و دستمال رنگی سرخ و سبز در دست دارند
عروسی است و از هرجا نوای شاباش !شاباش! بلند است.عروسی یار گندم گون و چشم مشکی است
نوازنده عروسی «فتیر مسگه»(نان فتیر خوابانده در روغن حیوانی) خورده است و پر انرژی است جوانان دست میزنند و برای رقص محلی دوره گرفتهاند
زین و برگ ترکمانی بر مادیان جوان نهادهاند. عروس من دامن چیندار سرخ به تن دارد و روسریاش با تزئینات نقره آذین بسته شده
بزرگان این عشیره درون چادرها مراسم قند شکستن را با شادی انجام میدهند
خداوندا زوال مرسان به شادیهای ما بگذار که رسمهایمان چون کوههایمان سر بلند کنند.
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:53
کاربر مهمان
کاربر مهمان
کاربر مهمان