تصنیف در فضای موسیقی دستگاهی
گرچه غبار ایام نشسته بر سر من
آیینه ی جوانی تویی برابر من
می برد از دل من غبار غم نگاهت
بر آسمان نگاهم به شوق روی ماهت
نه می رود خیالت نه می رسد وصالت
بهر خدا یک نظر بر من و حالم نگر
تا که نگوید کسی ناله ندارد اثر
آه دیوانه شدم افسانه شدم
عاشق و بی قرارم طعنه مزن به کارم
آهی اگر بر آرم گاهی اگر ببارم
چون شمعی می سوزم تا برمی افروزم
با شعله ی جان آتش بر سر دارم می سوزم می بارم
با من تو بمان
گرچه غبار ایام نشسته بر سر من
آیینه ی جوانی تویی برابر من
می برد از دل من غبار غم نگاهت
بر آسمان نگاهم به شوق روی ماهت
نه می رود خیالت نه می رسد وصالت
بهر خدا یک نظر بر من و حالم نگر
تا که نگوید کسی ناله ندارد اثر
آه دیوانه شدم افسانه شدم
عاشق و بی قرارم طعنه مزن به کارم
آهی اگر بر آرم گاهی اگر ببارم
چون شمعی می سوزم تا برمی افروزم
با شعله ی جان آتش بر سر دارم می سوزم می بارم
با من تو بمان
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه