ترانهی پاپ
مرا به دست غم مده
به سادگی مکن رها
دلی که شد اسیر تو
نکن ز بند خود جدا
مگر گناه من چه بود
که برده ای مرا ز یاد
شبیه برگ در خزان
مرا سپرده ای به باد
چه کرده ای که اینچنین
خیال تو به جان من
شب است و زخمه میزند
بُریده ای امانِ من
نه رحم بر دل تو و
نه طاقتی به این دلم
بگو که بعد از این همه
از عشقِ تو چه حاصلم
تویی چو موجِ سرکشی
منم چو صخره عاشقت
هر آنچه طعنه میزنی
نمیکِشم سر از رهت
بمان و چاره کن غمم
که ریشه کرده بر تنم
تو در هوای دیگری
کسی که شد فدا منم
مرا به دست غم مده
به سادگی مکن رها
دلی که شد اسیر تو
نکن ز بند خود جدا
مگر گناه من چه بود
که برده ای مرا ز یاد
شبیه برگ در خزان
مرا سپرده ای به باد
چه کرده ای که اینچنین
خیال تو به جان من
شب است و زخمه میزند
بُریده ای امانِ من
نه رحم بر دل تو و
نه طاقتی به این دلم
بگو که بعد از این همه
از عشقِ تو چه حاصلم
تویی چو موجِ سرکشی
منم چو صخره عاشقت
هر آنچه طعنه میزنی
نمیکِشم سر از رهت
بمان و چاره کن غمم
که ریشه کرده بر تنم
تو در هوای دیگری
کسی که شد فدا منم
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
3:41
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه