ترانهی پاپ
الهی سینهای ناشاد دارم
گلویی زخمی از فریاد دارم
بهار لطف خود را جلوهگر کن
خزان خواهشم را بارور کن
زمینگیرم مکن در روز پیری
از این ترسم که دستم را نگیری
منم نیلوفری در پای دیوار
ز چشم حادثه دورم نگه دار
الهی در غروب روز هجران
صبوری را از آن من بگردان
غرورم را ز قصر دل برون کن
ز تاج و تخت کینه سرنگون کن
منم آن ماهی دریای آواز
مرا در دامن ساحل مپندار
شب از پشت حصار ابر ناشاد
چراغم را به باد رهگذر داد
خزان آمد به خواب ریشه من
شکسته ساقه اندیشه من
منم قویی اسیر خشم طوفان
خیالم را خدا آسوده گردان
خداوندا تو تنها تکیهگاهی
بیفکن بر من مسکین نگاهی
امید من به تو پیوسته باشد
دلم بی تو همیشه خسته باشد
الهی سینهای ناشاد دارم
گلویی زخمی از فریاد دارم
بهار لطف خود را جلوهگر کن
خزان خواهشم را بارور کن
زمینگیرم مکن در روز پیری
از این ترسم که دستم را نگیری
منم نیلوفری در پای دیوار
ز چشم حادثه دورم نگه دار
الهی در غروب روز هجران
صبوری را از آن من بگردان
غرورم را ز قصر دل برون کن
ز تاج و تخت کینه سرنگون کن
منم آن ماهی دریای آواز
مرا در دامن ساحل مپندار
شب از پشت حصار ابر ناشاد
چراغم را به باد رهگذر داد
خزان آمد به خواب ریشه من
شکسته ساقه اندیشه من
منم قویی اسیر خشم طوفان
خیالم را خدا آسوده گردان
خداوندا تو تنها تکیهگاهی
بیفکن بر من مسکین نگاهی
امید من به تو پیوسته باشد
دلم بی تو همیشه خسته باشد
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه