ترانهی پاپ با مضمون بسیجی
جامه ای از جنس گل پوشید و رفت
در نگاه زائران جوشید و رفت
با تمام تشنگی سر خم نکرد
قطره ای عطر حرم نوشید و رفت
تو را از رد پایت می شناسم
و از سوز صدایت می شناسم
لب از لب هم نجنبانی بسیجی
تو را از زخمهایت می شناسم
در ظلمت شب ستاره ماندن هنر است
خود را ز هوای دل رهاندن هنر است
این را همه نوحه گران می دانند
با حنجرهی بریده خواندن هنر است
ای همسفر بهار لبخند بزن
خوش لحن تر از هزار، لبخند بزن
گفتند بهانهایست خندیدن تو
با آن دل بیقرار لبخند بزن
پرواز تو بال خستهای با خود داشت
آواز پر شکستهای با خود داشت
از غربت زخم شانه هایت خورشید
اندوه به خون نشسته ای با خود داشت
جامه ای از جنس گل پوشید و رفت
در نگاه زائران جوشید و رفت
با تمام تشنگی سر خم نکرد
قطره ای عطر حرم نوشید و رفت
تو را از رد پایت می شناسم
و از سوز صدایت می شناسم
لب از لب هم نجنبانی بسیجی
تو را از زخمهایت می شناسم
در ظلمت شب ستاره ماندن هنر است
خود را ز هوای دل رهاندن هنر است
این را همه نوحه گران می دانند
با حنجرهی بریده خواندن هنر است
ای همسفر بهار لبخند بزن
خوش لحن تر از هزار، لبخند بزن
گفتند بهانهایست خندیدن تو
با آن دل بیقرار لبخند بزن
پرواز تو بال خستهای با خود داشت
آواز پر شکستهای با خود داشت
از غربت زخم شانه هایت خورشید
اندوه به خون نشسته ای با خود داشت
آهنگ ها
-
عنوانزمان
-
4:17
تصاویر
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه
دیدگاه خود را بنویسید
دیدگاه